فرهنگ برتر


فرهنگ بهتر زیستن


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : 30 / 9 / 1394
بازدید : 871
نویسنده : رسول

فلسفه و هدف ازدواج از منظر اسلام

وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ

و از نشانه‏ هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرارداد در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند.

به صورت كلي فلسفه و هدف ازدواج از منظر اسلام را در سه امر می‌توان جستجو كرد: كمال، آرامش و بقاء نسل هرچند كه فوايد زيادي بر آن مترتب است كه در ادامه بحث به اختصار اشاره نموده‌ایم .

1- مسير كامل شدن:

یکی از فلسفه‌های ازدواج که می‌توان آن را از فرموده‌های ائمه به دست آورد اکمال دین است .

پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) : «مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِينِهِ وَ فِي حَدِيثٍ آخَرَ فَلْيَتَّقِ اللَّهَ فِي النِّصْفِ الْآخَرِ أَوِ الْبَاقِي[1]»هر گاه كسي ازدواج كند، نصف دين را كامل كرده است و براي (حفظ) نصف ديگر بايد تقواي خدا پيشه كند.

علاوه بر اکمال دین ، شخصيت انسان پس از ازدواج به يك شخصيت اجتماعي تبديل می‌شود. زيرا در پرتو ازدواج و زندگي مشترك خود را به شدّت مسئول حفظ همسر و تأمین نيازهاي زندگي و تربيت فرزندان آينده تلقي ميكند و تمام هوش و ابتكار و استعدادهاي خود را به كار می‌گیرد. بنابراين می‌توان ازدواج را ماية رشد و كمال انسان دانست. در واقع خداوند انسان را به گونهاي آفريده كه بدون جنس مخالف ناقص است و با جنس مخالف كامل می‌شود. هر كدام از دو جنس از نظر روحي و جسمي به هم وابسته‌اند و با قرار گرفتن در كنار هم يكديگر را تكميل می‌کنند.

2- آرامش:

مهم‌ترین نيازي كه بر اثر ازدواج تأمین می‌شود نياز به آرامش و احساس امنيت و آسودگي است. اين نياز كه در سرشت آدمي ريشه دارد چنان مهم است كه خداوند در بيان فلسفه ازدواج می‌فرماید :« وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[2]» و از نشانه‏ هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرارداد در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند.

در اوايل جواني احساس تنهایی بيهودگي و نداشتن پناهگاه انسان را فرا می‌گیرد ازدواج و قرار گرفتن در كنار همسري شايسته و دلسوز اين احساس را از بين می‌برد و او را به آرامش روحي می‌رساند. اين احساس آرامش به ثبات فكري و روحي، وقار، احساس ارزشمندي و لذّت می‌انجامد.

3- بقاء نسل:

يكي از ثمرات بزرگ ازدواج، وجود فرزند و بقاي نسل آدمي است.

خداوند متعال می‌فرماید :« يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً» اى مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت .

همچنین در مورد انتشار و بقای نسل می‌فرماید : «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ حَفَدَةً [3]» خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرارداد و از همسرانتان براى شما فرزندان و نوه‏هايى به وجود آورد.

 توليد و تكثير نسل را نبايد كوچك و بي اهميّت شمرد. زيرا هدف آفرينش جهان، وجود انسان و پرورش و تكامل اوست. «توليد و پرورش انسانهاي خداپرست، نيكوكار و صالح، مطلوب خداي جهان آفرين است.[4]»



[1] - اصول کافی ، ج5، ص 328

[2] - سوره روم ، آیه 21

[3] - سوره نحل ،آیه 72

[4] - مظاهري، علي اكبر، (1374) ، جوانان و انتخاب همسر، چاپ سوّم ، ناشر دفتر تبليغات اسلامي، ص134-148



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , ازدواج , ,
:: برچسب‌ها: فلسفه ازدواج , هدف از ازدواج , مسیر تکامل , بقای نسل , آرامش , استمرار نسل , ,
تاریخ : 29 / 9 / 1394
بازدید : 1121
نویسنده : رسول

اعتدال در سخاوت

«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً [1]»

هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گيرى و از كار فرومانى!

 دین اسلام دین اعتدال و میان روی می باشد[2] و دینی است که افراط و تفریط را حتی در امر پسندیده ای مانند سخاوت نیز مذموم می داند .

در این آیه خداوند متعال دستور به اعتدال در بخشش و انفاق داده و با تعبیری زیبا « لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِكَ » از عدم انفاق و تفریط در انفاق نهی می کند ، یعنی مانند بخیلان نباش که گویی دستانشان را با غل و زنجیر بر گردنشان بسته اند و قادر به کمک و انفاق نیستند [3].

همچنین با تعبیر« لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ » دستور بر پرهیز از افراط و زیاده روی در انفاق می دهد [4].

بعد خداوند متعال به علت این دستور اشاره فرموده است : « فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً »

با توجه به ترتیب بیان علت دو مورد به ذهن می رسد :

1-    اینکه لف و نشر مرتب به کار رفته است ؛ یعنی « مَلُوماً » (مورد ملامت و سرزنش [5]) علت برای جزء اول آیه «و لا تجعل ...» باشد چراکه افراد بخیل دائم مورد سرزنش و نکوهش و ملامت مردم قرار می گیرند .

و «محسورا» (در اصل معنى كنار زدن لباس و برهنه ساختن قسمت زير آن است، به همين جهت" حاسر" به جنگجويى مى‏گويند كه زره در تن و كلاه‏خود بر سر نداشته باشد. به حيواناتى كه بر اثر كثرت راه رفتن خسته و وامانده مى‏شوند، كلمه" حسير" و" حاسر" اطلاق شده است، گويى تمام گوشت تن آنها يا قدرت و نيرويشان كنار مى‏رود و برهنه مى‏شوند[6]) علت برای جزء دوم آیه یعنی« لا تبسطها ...» می باشد ، چرا که به نظر می رسد اگر فرد در بخشش میانه روی و اقتصاد را رعایت نکند تمام دارایی خود را از دست می دهد و در کار خود و اهل خود در مانده می گردد [7].

2-    احتمال دوم اینکه این دو علت برای هر کدام باشد به این معنی که از بخل ورزیدن و تفریط در انفاق و یا اسراف کردن و افراط در انفاق پرهیز کن ، چراکه در این صورت مورد سرزنش واقع شده و وامانده خواهی شد[8].

 


[1] - سوره اسراء ، آیه 29

[2] - سوره بقره ، آیه 143

[3] - تفسی نمونه ، ج12، ص90

[4] - همان

[5] - العین ، ج 8، ص 343 ، ذیل ماده لوم

[6] - تفسیر نمونه ، ج12 ، ص 91

[7] - ترجمه تفسیر المیزان ، ج13، ص114

[8] - ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج‏14، ص: 126



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , اخلاق و تربیت , ,
:: برچسب‌ها: اعتدال در سخاوت , اعتدال در بخشش , اعتدال در انفاق , دست به گردن آویختن , گشادن دست , ,
تاریخ : 26 / 9 / 1394
بازدید : 1388
نویسنده : رسول

7 - خوب گوش دادن به طرف مقابل

الّذین یستمعون القول فیتّبعون أحسنه اولئک الّذین هدیهم الله و اولئک هم اولواالألباب[1]». همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.

خداوند متعال در قرآن کریم خوب گوش دادن را یکی از صفات خردمندان و هدایت یافتگان بیان می فرماید

همچنین حضرت علی (علیه السلام) در حکمت 289 در وصف یکی از دوستانش می فرماید : «وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الْكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ [2]» «اگر در سخن گفتن بر او پيشى مى گرفتند در سكوت مغلوب نمى گرديد و بر شنيدن بيشتر از سخن گفتن حريص بود » این آیات و روایات همگی نشان دهنده اهمیت خوب گوش دادن می باشد .

برخی از مشکلاتی که بین زوجین به وجود می آید ، ریشه در عدم توانایی در گوش دادن دارد ، چراکه گفت و گو که یکی از راه های مهم در حل مشکلات است ، متشکل از دو عنصر می باشد ؛ سخن گفتن و به سخن گوش دادن ، اگر اولی به نحو احسن با تمام ظرافتها و دقتهای عقلی و دینی انجام شود ولی عنصر دوم وجود نداشته باشد ، نمی توان انتظار داشت که مشکلی حل گردد .

قرآن کریم می فرماید وقتی از دوزخیان در مورد علت هلاکت و جهنمی شدنشان پرسیده می شود می گویند : «وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في‏ أَصْحابِ السَّعيرِ [3]»و مى‏گويند: «اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقّل مى‏كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم!»

پس یادتان باشد اکثر مواقع گوش دادن است که کارها را درست می کند نه حرف زدن .

یادتان باشد اکثر مواقع گوش دادن است که کارها را درست می کند نه حرف زدن .


[1] - سوره زمر، آیه 18

[2] - نهج البلاغه ، حکمت 289، ترجمه محمد دشتی

[3] - سوره ملک ، 10



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: ارتباط کلامی میان زن و شوهر , اصول ارتباط کلامی , شنونده خوب , خوب گوش دادن , ,
تاریخ : 25 / 9 / 1394
بازدید : 3113
نویسنده : رسول

6-رعایت اصول اخلاقی

 

« وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُ [1]»به بندگانم بگو: «سخنى بگويند كه بهترين باشد! چرا كه (شيطان بوسيله سخنان ناموزون)، ميان آنها فتنه و فساد می ‏كند ».

خداوند متعال در قرآن کریم بندگان خود را به سخن گفتن به بهترین روش و با رعایت تمام اصول اخلاقی توصیه نموده و می فرماید: شیطان در پی فرصتی است تا میان آنها فتنه و فساد بی اندازد.

می توان گفت ارزشمند ترین پیوند و ارتباطی که در قرآن کریم به آن اشاره شده ، ازدواج و ارتباط زناشویی است ، که از اهمیت و ارزش فراوانی برخوردار است و توصیه های فراوانی برای تحکیم و تلاش برای صمیمیتر و بادوامتر شده آن شده .

در این میان گفت و گو که ابزار مهم ارتباطی و ابراز احساسات و عشق میان زن و شوهر می باشد ، به دلیل نقش مهمش در ایجا صمیمیت و آرامش میان زن و شوهر ، اهمیت فوق العاده می یابد ، بنابراین زن و شوهر باید تلاش کنند با رعایت نکات و اصولی که دین مقدس اسلام بیان می فرماید ، ارتباطی کلامی صحیح و سازنده با هم برقرار نمایند .

در چند نوشته گذشته به چند اصل از اصول ارتباط صحیح کلامی اشاره کردیم تا نوبت به «رعایت اصول اخلاقی در گفت و گو » رسید .

چند مورد از ارزشهای اخلاقی که باید رعایت گردد :

1- پرهیز از توهین و تحقیر طرف مقابل :

در دین اسلام بسیار توصیه شده است که با دیگران نیکو سخن بگویید و از تحقیر آنها بپرهیزید  . امام صادق (علیه السلام) می فرمایند : « مَنْ أَنَّبَ مُؤْمِناً أَنَّبَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَ » هر كه مؤمنى را سرزنش كند، خدا او را در دنيا و آخرت سرزنش كند .

2- پرهیز از بد گویی از خانواده همسر :

خانواده همسر شما ، خانواده ای است که چندی پیش آنها را پسندیده اید تا حدی که حتی با یکی از اعضای آن خانواده وصلت نموده اید ؛ حال چطور شده است که از آن خانواده بد گویی می کنید ؟

بد گویی از خانواده همسر برخلاف تصورتان موجب نفرت فرد از خانواده اش نمی گردد ، بلکه این توهین و سرزنشها باعث شکسته شدن غرور همسرتان و ایجاد کینه و عداوت بین خودتان می گردد ؛ امام صادق (علیه السلام ) می فرمایند: « وَ لَا تُكْثِرِ الْعِتَابَ فَإِنَّهُ يُورِثُ الضَّغِينَةَ وَ يُجَرُّ إِلَى الْبِغْضَ[2]» از سرزنش زیاد بپرهیز که موجب کینه و دشمنی می گردد.

شاید این توهین و تحقیر تلاش شیطان است تا میان شما فتنه و فساد بی اندازد ؛ خداوند متعال می فرماید : «وَ قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُ»به بندگانم بگو:«سخنى بگويند كه بهترين باشد! چرا كه (شيطان بوسيله سخنان ناموزون)، ميان آنها فتنه و فساد می كند ».

علاوه بر ایجاد بغض و کینه میان شما و همسرتان موجب می گردد ، مقداری از نفوذ خود را بر روی همسر از دست بدهید ؛ چرا که از این به بعد او در جبهه خانواده اش خواهد جنگید و هر حرفی را از شما نخواهد پذیرفت ؛ بنابراین مراقب توصیفاتی که از خانواده همسرتان می کنید باشید .

3- پرهیز از به کار بردن الفاظ زشت :

سعی کنید در گفت وگوهای خود عفت کلام را رعایت کنید و اگر با فحاشی روبرو شدید به دستور قرآن حکیم توجه کنید که در بیان صفات مومنان می فرماید : « وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً [3]» و هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخورد كنند، بزرگوارانه از آن مى‏گذرند.

چرا که فحش و ناسزا گویی یا به مطلق به کار بردن الفاظ زشت موجب طرد شدن از جنت و بهشت الهی می گردد چنانچه که پیامبر گرامی اسلام می فرمایند : « إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَاحِشٍ بَذِيٍّ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ [4]» همانا خداوند متعال بهشت را بر فحاش و هرزه گوى کم حیائى که باک ندارد چه میگوید و چه مى‏شنود حرام است.

علاوه بر اینکه باید از الفاظ زشت و ناپسند پرهیز کنند ، باید از کلماتی که نشان دهنده عشق و علاقه نسبت به یکدیگر است استفاده نمایند .

4- نرم سخن گفتن :

خداوند متعال زمانی که حضرت موسی را به سوی فرعون می فرستد ، می فرماید : «فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏[5]» اما بنرمى با او (فرعون) سخن بگوييد شايد متذكّر شود، يا (از خدا) بترسد .

زمانی که باید در مقابل فرد کافر و جباری مانند فرعون سخن نرم بگوییم ، تا شاید متذکر شود یا از خدا بترسد ؛ پس به یقین باید سخن لَیِن و نرم را در گفت و گوی خود با همسر ، هرچقدر هم که بد باشد رعایت کنیم .



[1] - سوره اسراء ، آیه 53

[2] - تحف العقول عن آل الرسول ، ص84

[3] - سوره فرقان ، آیه 72

[4]  -بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏60، ص 207 .

[5] - سوره طه ، آیه 44



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: رعایت اصول اخلاقی در ارتباط کلامی , اصول ارتباط کلامی , پرهیز از توهین و تحقیر , پرهیز از بد گویی , الفاظ زشت , نرم زبانی , ,
تاریخ : 23 / 9 / 1394
بازدید : 1715
نویسنده : رسول

5- درک شرایط طرف مقابل

چگونه وقتی یک فرد بیگانه یا فامیل دل شمار را می شکند یا آزارتان می دهد ، او را می بخشید و فراموش می کنید ولی اشتباهات حتی کوچک همسر خود را نمی بخشید و فراموش نمی کنید ؟

برای اینکه بتوانید درست تصمیم گیری کنید و گفت و گوی موفقی داشته باشید لام است که حتما خود را جای طرف مقابل قرار دهید تا شرایط او را فهمیده و درک کنید و احساس کنید که در آن موقعیت شما چه کار می کردید .

هر انسانی ممکن است اشتباه کند و در شرایطی رفتاری غیر عادی از خود بروز دهد ؛ آنچه که مهم است این است که فرد نباید دوباره اشتباهات خود را تکرار ، مخصوصا اگر آن اشتباه گناه باشد .

به درخواست دوستان کاملا خلاصه نوشتم .



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: ارتباط کلامی , ارتباط کلامی زن و شوهر , اصول ارتباط کلامی , اصل پنجم ارتباط کلامی , درک شرایط طرف مقابل , درک طرف مقابل ,
تاریخ : 20 / 9 / 1394
بازدید : 1188
نویسنده : رسول

4- انتخاب واژه مناسب (اصل چهارم از اصول موفقیت در ارتباط کلامی بین زن و شوهر)

اگر می خواهید شوهر تان به حرفهای شما گوش دهد ؛ یا اگر همسری دارید که تمایل زیادی به گفت و گو با شما نشان نمی دهد ؛ دقت کنید شاید اشکال کار اینجا باشد .

یکی از اصول هر ارتباط کلامی ، انتخاب «کلمه» برای گفت و گو است که پایه ارتباط را تشکیل می دهد و بدون آن ارتباط کلامی معنا ندارد .

بر هیچکس پوشیده نیست که کلمات هر چند مترادف ، بار معنایی متفاوتی دارند ، مثلا کلمه «بفرمایی» با کلمه «بگیرش» یا «تحویل بگیر» استعمال یکسانی دارند اما بار معنایی متفاوتی می رسانند ؛ بنابراین انتخاب واژه مناسب و استفاده به جا از آن در هر ارتباط کلامی یکی از کلیدهای موفقیت گفت و گو و تداوم آن است ، ارتباط کلامی زن و شوهر هم از این قاعده استثناء نیست ؛ همان گونه که در برخورد با رئیس خود یا فرد محترمی سعی می کنید از زیباترین و مناسبترین کلمات استفاده کنید ، درگفت و گو با همسر نیز باید این سعی و تلاش بلکه بیشتر از آن باشد ، اگر این اصل در ارتباط کلامی میان زن و شوهر رعایت شود می تواند باعث حفظ حرمتها و لذت بخش شدن گفت و گو گردد .

خداوند متعال در قرآن کریم برای مومنان می فرماید : «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْكافِرينَ عَذابٌ أَليمٌ [1]» اى افراد باايمان! (هنگامى كه از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى‏كنيد) نگوييد: «راعنا» بلكه بگوييد: «انظرنا». (زيرا كلمه اول، هم به معنى «ما را مهلت بده!»، و هم به معنى «ما را تحميق كن!» مى‏باشد و دستاويزى براى دشمنان است.) و (آنچه به شما دستور داده مى‏شود) بشنويد! و براى كافران (و استهزاكنندگان) عذاب دردناكى است.

بنابراین استفاده از کلمات مناسب هر مقام ، در گفت و گو اهمیت بسیاری دارد ؛ علاوه بر استفاده از کلمات مناسب باید سعی کنیم ، گفتاری شایسته و نیکو نیز داشته باشیم .

خداوند متعال می فرماید : « ... قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ... [2]» و به مردم قول نیک بگویید .

انشاالله در نوشته «رعایت اصول اخلاقی در ارتباط کلامی میان زن و شوهر» بیشتر در این مورد توضیح خواهیم داد.  



[1] - سوره بقره ، آیه 104

[2] - سوره بقره ، آیه 83



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: ارتباط کلامی , اصل چهارم ارتباط کلامی , وازه مناسب در گفت و گو , تاثیر کلمات در گفت و گو , ,
تاریخ : 20 / 9 / 1394
بازدید : 936
نویسنده : رسول

اکمال عقل:

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند : لَا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ لَا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَيْهِ وَ لَا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ الْفَقْرُ فِي اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى وَ الذُّلُّ فِي اللَّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فِي عَدُوِّهِ وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ ثُمَّ قَالَ ع الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ قِيلَ لَهُ مَا هِيَ قَالَ ع لَا يَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى[1] .

عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:
۱ـ از او امید خیر باشد.
۲ـ از بدی او در امان باشند.
۳ـ خیر اندک دیگری را بسیار شمارد.
۴ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد.
۵ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود.
۶ـ در عمر خود از دانش طلبی خسته نشود.
۷ـ فقر در راه خدایش از توانگری محبوبتر باشد.
۸ـ خواری در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد.
۹ـ گمنامی را از پرنامی خواهانتر باشد.
۱۰ـ سپس فرمود: دهمی چیست و چیست دهمی؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدی را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.



[1] - بحارالأنوار ج : 75 ص : 33



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , ,
:: برچسب‌ها: اکمال عقل , 10 خصلت اکمال عقل , ده خصلت عقل , خصوصیت عاقل , عقل در احادیث , عقل در حدیث امام رضا ,
تاریخ : 20 / 9 / 1394
بازدید : 713
نویسنده : رسول

امام رضا به روایت اهل سنت
دودمان
سمعانی شافعی (۵۶۲ ق) دودمان امام علیه السلام را این گونه بیان می کند: (علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام).

کنیه و القاب
نام مبارک آن حضرت علی می باشد و به نظر اهل سنت ایشان در اهل بیت پیامبر، سومین شخصی است که بعد از امام علی و امام سجاد علیه السلام (علی بن الحسین)، علی نامیده شده است. کنیه آن حضرت ابوالحسن می باشد؛ چنان که امام کاظم علیه السلام ، پدر بزرگوار امام رضا علیه السلام نیز می فرماید: فرزندم هم کنیه من است. گرچه برخی، ابوبکر را کنیه امام می دانند، ولی این قول شاذ است و کنیه معروف او همان ابوالحسن است. غیاث الدین شافعی معروف به خواند امیر، می گوید: القاب ایشان بسیار است که عبارت اند از: رضا، هاشمی، علوی، حسینی، قَرشی، مدنی، ولی، حفی، صابر، زکی، زاکی قائم. مشهورترین آنها رضا است. در اینکه چه شخصی لقب رضا را به امام داده و به چه معنا است، باید گفت: اکثر اهل سنت مأمون را نام گذار اصلی دانسته اند. هنگامی که مأمون در سال ۲۰۱ ولایت عهدی را بر امام تحمیل نمود، ایشان را ملقب به رضا کرد. اما در روایت احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از امام جواد این مسئله تکذیب شده. در روایت چنین آمده: (ابن ابی نصر بزنطی روزی به امام جواد عرض کرد گروهی از مخالفان شما گمان می کنند مأمون لقب رضا را در برابر قبول کردن و راضی شدن به ولایت عهدی، به پدر شما اعطا کرده است!؟ امام جواد در پاسخ فرمود: قسم به خدا، دروغ می گویند، همانا خداوند متعال لقب رضا را به پدرم داده؛ چون تمامی مخالفان و موافقان وی از ایشان راضی بودند.
برخی از اهل سنت نیز مانند عبدالرحمن جامی، این معنا را تأیید کرده و برخی دیگر نیز این معنی را چنین به نظم درآورده اند:
امام علی نام عالی نسب = پناه عجم مقتدای عرب
از و بود راضی جهان آفرین = از آنرو رضا گشت او را لقب

 



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , ,
:: برچسب‌ها: زندگی نامه امام رضا (علیه السلام) , امام به روایت اهل سنت , امام رضا به روایت اهل سنت , امام رضا در نظر اهل سنت , اهل سنت و امام رضا ,
تاریخ : 19 / 9 / 1394
بازدید : 1218
نویسنده : رسول

بسم الله الرحمن الرحیم

به نقل از سایت : www.pasokhgoo.ir

حجةالاسلام سید تقى واردى‏
سال سوّم هجرى قمرى است. نیمى از ماه مبارک رمضان گذشته است، على و زهرا این دو نور چشم رسولخدا(ص) لحظه شمارى مى‏کنند تا اوّلین هدیه الهى و نخستین گل خوشبوى درخت نبوّت و ولایت را از خداى خود در این ماه خجسته دریافت دارند. سرانجام در نیمه ماه و در بهترین زمان و مکان این گل خوشبو به دنیا آمد و به امر پروردگار منّان "حسن" نامگذارى شد.
درباره امام حسن مجتبى(ع) و شخصیت، سیره، تاریخ و زندگى نامه وى بسیار نوشته و گفته‏اند و زوایاى مهمى از زندگى وى را به روى مردم گشوده‏اند. ولیکن درباره صلح آن حضرت با معاویه و علل و عوامل پذیرش آن، گرچه سخن‏هاى زیادى گفته شده است، ولى این مبحث هم چنان باز است و جاى بحث و بررسى بیشترى دارد. به ویژه در این عصر که طرح پرسش‏ها و یا ایجاد شبهه‏ها در میان جوانان و نوجوانان، از سوى مغرضان و بدخواهان به صورت گسترده و همه گیر در جریان است و نیاز به پاسخ‏هاى تازه‏اى دارد.
لازم دیدیم، پرسش‏هایى که درباره صلح آن حضرت در (ربیع الثانى سال 41 قمرى) تا کنون مطرح و یا در آینده مطرح خواهند شد، به بیان علمى و تاریخى بررسى و سپس پاسخ آن را عرضه بداریم.

بررسى پرسش‏
بنابر اعتقاد مذهبى شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت(ع)، خلافت و جانشینى پیامبر خدا(ص)، امرى است منصوص و معیّن از جانب پروردگار متعال و خواست و اراده بشرى در آن، راه ندارد و ارتباط بین خدا و جانشین واقعى پیامبر خدا(ص)، خود پیامبر(ص) مى‏باشد.
بدین جهت رسول خدا(ص) بارها این مأموریت را بر عهده گرفت و از جانب پروردگار متعال، جانشین خود را معرفى کرد.
آن حضرت، در ماجراى دعوت اقربین و انذار عشیره خود، در واقعه مباهله، در واقعه غدیر به هنگام بازگشت از سفر حجةالوداع و در مناسبت‏هاى گوناگون دیگر، على بن ابى طالب(ع) را با صراحت به جانشینى خود منصوب کرد و در بسیارى از احادیث و روایات نقل شده از وى، اسامى تمامى امامان معصوم(ع) را به طور مجزّا بیان و امامت آنان را تصریح نمود و علاوه بر شیعیان، بسیارى از علماى اهل سنّت نیز آن‏ها را نقل کرده‏اند.(1)
امامت بر امت و جانشینى پیامبر خدا(ص)، شؤونى دارد که حکومت و زمام دارى بر مردم، از جمله آن‏ها است. امامان معصوم(ع) تا جایى که امکان داشت و زمینه براى آنان مهیا بود، براى به دست گرفتن حکومت اقدام مى‏کردند. امام على بن ابى طالب (ع) به همراه همسر مهربانش حضرت فاطمه زهرا(س) و یارى برخى از صحابه رسول خدا(ص) پس از رحلت پیامبر خدا(ص) براى به دست گرفتن خلافت اقدام نمود و تلاش‏هاى زیادى به عمل آورد ولى دسیسه‏هاى مخالفان و شرارت دنیا طلبان، مانع از دستیابى وى به حق مسلّم خود شد و به ناچار، از حکومت و زمام دارى دور ماند.
تا این که پس از بیست و پنج سال شکیبایى و بردبارى آن حضرت، مردم به اشتباه خود و پیشى‏نیان خود پى برده و به آن حضرت روى آوردند و حکومت و زمام دارى را با وجود آن حضرت زینت دادند.
امام على(ع) پس از برعهده گرفتن حکومت، براى نیک داشت حکومت و توسعه عدالت تلاش‏هاى زیادى به عمل آورد و با مخالفت‏ها و کار شکنى‏هاى گوناگونى روبه‏رو گردید و در نتیجه، چند جنگ بزرگ را متحمل شد، ولى از پا ننشست و به خلافت خویش ادامه داد، تا این که مورد توطئه و فتنه منافقین و گروه کژ اندیش خوارج قرار گرفت و به دست یکى از آنان به شهادت رسید.
پس از وى امام حسن(ع) به خلافت رسید و پس از شهادت امام حسن(ع) برادرش امام حسین(ع) به امامت نایل آمد. امام حسین(ع) براى کوتاه کردن دست غاصبان و ظالمان از حکومت و برگرداندن خلافت به مجراى اصلى خود، تلاش فراوانى نمود و قیام بزرگى به نام «قیام عاشورا» پدید آورد، ولى به آن دست نیافت و در این راه، به دست سپاهیان خلیفه غاصب، به شهادت رسید.
امّا امام حسن مجتبى(ع) حکومتى که در اختیار داشت، طى صلحى، آن را به دشمن دیرینه پدرش واگذار کرد.
در حالى که امام حسن(ع) پس از شهادت پدرش امام على(ع) با میل و رغبت مسلمانان و بیعت فراگیر آنان، به خلافت رسیده و زمان حکومت را به دست گرفته بود. مناطق بزرگى از عالم اسلام مانند یمن، حجاز،بحرین، سواحل خیلج فارس و دریاى عمان، عراق، ایران و مناطق شرقى و خراسان در تحت حکومت وى قرار داشته و وى را در برابر دشمنانش یارى مى‏کردند.
با این حال، امام حسن مجتبى(ع) پس از حدود شش و اندى حکومت، با معاویة بن ابى سفیان صلح کرد و حکومت را ناباورانه به وى واگذار و از حق طبیعى و مسلّم خود درگذشت و براى همیشه از حکومت و خلافت ظاهرى به دور ماند.
در این جا این پرسش مطرح مى‏گردد که آیا صلح با دشمن و چشم‏پوشى از حق خود و حقوق مؤمنان و مسلمانان با مبانى شیعه و مکتب اهل بیت(ع) منافاتى ندارد؟ اصولاً راز پذیرش صلح امام حسن(ع) چه بوده است؟ علل و عواملى که وى را وادار به پذیرش صلح نموده‏اند، چه بوده است؟

پاسخ‏
پاسخ پرسش‏هاى فوق را در ضمن چند نکته بیان مى‏کنیم:
1- هر یک از پیشوایان و امامان معصوم(ع) به یک فضیلت و برجستگى ویژه‏اى مشهور و معروف شده‏اند، در حالى که همه آنان، از عصمت و طهارت بهره‏مند و داراى اخلاق و صفات کامل انسانى بودند و در هیچ کدامشان نقص و ضعفى عارض نشده و همگى در قلّه شایستگى و برترى قرار داشتند.
در میان آنان، امام حسن مجتبى (ع) به ویژگى بردبارى و صلح خواهى معروف شده است. وى نه تنها پس ازپذیرش صلح، بلکه پیش از آغاز امامت و بر عهده گرفتن امر خلافت، در دوران کودکى، به این صفت کامل انسانى متّصف بود. رسول خدا(ص) در حالى که امام حسن مجتبى(ع) کودکى خردسال بود، درباره‏اش فرمود: انّ إبنى هذا سیّدٌ یصلح اللّه به بین فئتین عظیمتین، یعنى: این پسرم (حسن بن على) همانا شخصیت و سیّد بزرگوارى است که خداوند سبحان به وسیله او، میان دو گروه بزرگ، صلح و آرامش برقرار مى‏کند.
این حدیث شریف، با عبارت‏هاى مختلف، از سوى راویان شیعه و اهل سنّت نقل شده است.(2)
امامان معصوم (ع) متناسب با شرایط و اوضاع حاکم بر عصر خویش و بنابر وظیفه‏اى که خداوند متعال بر عهده آنان گذاشته بود، اقدام و به آن پاى‏بند بودند. اوضاع عصر امام حسن مجتبى(ع) و شرایط آن زمان، اقتضا مى‏کرد که آن حضرت، على رغم میل باطنى‏اش، صلح با معاویه را به پذیرد و حکومت را به وى واگذارد و این، وظیفه‏اى بود که از سوى پروردگار متعال بر عهده وى گذاشته شده بود. بى تردید راز بسیارى از کردار و رفتار امامان(ع)، به مرور زمان براى شیعیان و پژوهندگان حقیقت خواه روشن گردیده است، ولى راز و سرّ پاره‏اى از آن‏ها شاید تاکنون شفّاف و روشن نشده و شاید آنچه گفته مى‏شود، تنها گمانه‏اى بیش نباشد و در آینده، ادله روشن‏تر و گویاترى پیدا گردد.
درباره صلح امام حسن مجتبى(ع) نیز علل و فلسفه‏هایى بیان شده است که برخى از آن‏ها منطقى و قانع کننده است، ولى ممکن است در وراى آن‏ها، راز بزرگترى وجود داشته که غیر از خود آن حضرت و امامام معصوم(ع) کسى از آن اطلاعى نداشته باشد.
به بیان دیگر، دانش و اطلاعات امامان معصوم(ع) به مراتب بالاتر و عالى‏تر از اطلاعات و دانش دیگران است و آنچه که آن بزرگواران از طریق الهام آسمانى به آن دست یافته و عمل کرده‏اند، عقل سایر دانشمندان و پژوهندگان عالم در دست یابى به آن‏ها ناتوان است.
2- در دین مبین اسلام، جهاد و جنگ با دشمنان و بدخواهان، داراى ارج و مقام ویژه‏اى است و از عبادت‏هاى بزرگ خدا شمرده مى‏شود، امّا باید دانست که جهاد، اصالتاً و ذاتاً مطلوب اسلام نیست، بلکه به دلیل ضرورت هایى که اجتناب از آن‏ها غیر ممکن است، واجب و مهم شمرده مى‏شود.
خواسته اصلى اسلام براى بشریت، عبارت است از: آزادگى، حقیقت جویى، رفع محرومیت فکرى و اجتماعى، ستم ستیزى و ظلم ناپذیرى، رفع تبعیض نژادى و قومى، برقرارى قسط و عدالت اجتماعى، تقوا پیشه‏گى و خدامحورى در تمام مراحل زندگى.
چنین ارزش‏هاى والا و آرمان‏هاى بلند و مقدّس، در محیطى أمن و آسایش به دست مى‏آید و پیامبران الهى (ع) همگى پس از رفع ستم کارى‏هاى مستکبران و مستبدان در صدد تشکیل چنین محیطى بودند. دعوت اصلى اسلام، همزیستى مسالمت‏آمیز و صلح و آرامش بین مردم، به ویژه میان مسلمانان است.
قرآن کریم، همه انسان‏هاى موحد و مؤمن را به همزیستى و آرامش کامل فرا مى‏خواند و مى‏فرماید: «یا ایّها الّذین آمنوا ادخلوا فى السّلم کافّةً؛(3) یعنى: اى ایمان آورندگان، همگى به صلح و آرامش در آیید.»
در جاى دیگر فرمود: «انّماالمؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم؛(4) همانا، ایمان آورندگان برادران یکدیگرند، پس میان برادران خود آشتى برقرار نمایید.»
امام حسن مجتبى(ع) که راز دار و سنگربان مقام نبوّت و امامت است، بیش از همه انسان‏ها به پاسدارى از تلاش‏هاى جدّش محمد مصطفى(ص) و عدالت پرورى پدرش على مرتضى(ع) مى‏اندیشید. او خود را در برابر آن‏ها مسؤول مى‏بیند و احساس مى‏کند که با ادامه نبرد و خون ریزى به چنین مقصودى دست نخواهد یافت و راه آسان‏تر و کم خطرترى نیز وجود دارد که آن، صلح است. بنابراین، پذیرش صلح و آرامش، نه تنها منافاتى با مبانى فکرى و عقیدتى مکتب اهل بیت(ع) ندارد، بلکه خواسته اصلى آن مى‏باشد.
3- صلح امام حسن مجتبى(ع) از انقراض شیعه و نابودى محبان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) به دست سپاهیان معاویه پیش‏گیرى کرده است.
معاویة بن ابى سفیان به دلیل کینه‏هاى عصر جاهلیت و نبردهاى خونین قریش بر ضد رسول خدا(ص) که بسیارى از آن‏ها با آتش افروزى و فرماندهى پدرش ابوسفیان شعله ور مى‏شود و از این سو با رهبرى پیامبر اکرم(ص) و مجاهدت‏هاى امیرمؤمنان(ع) به پیروزى سپاه اسلام مى‏انجامید، قلبى آکنده از عداوت و دشمنى نسبت به خاندان پیامبر(ص)و فرزندان امیرمؤمنان(ع) و یاران و شیعیانش در خود احساس مى‏کرد. خلافت امام على بن ابى طالب(ع) و جنگ صفین، آتش کینه نهفته وى را شعله‏ور و او را به تلاش آشکار و پنهان در نابودى مکتب اهل بیت(ع) واداشت.
ادامه نبرد امام حسن(ع) با معاویه و احتمال پیروزى سپاهیان شام بر سپاهیان عراق، آرزوى دیرینه معاویه را برآورده مى‏کرد و او با این بهانه شیطانى، ریشه اسلام ناب محمّدى را مى‏خشکانید و به جاى آن، اسلام تحریف و تفسیر شده امویان را ترویج مى‏نمود.
امام حسن(ع) به این مسئله، فطانت داشت و بدین جهت در برابر گلایه‏ها و انتقادهاى برخى از یاران و شیعیان مى‏فرمود: «ویحکم، ما علمت، واللّه الُّذى عملت خیر لشیعتى ممّا طلعت علیه الشمس او غربت. ألا تعلمون انّنى امامکم مفترض الطّاعة علیکم واحد سیّدى شباب اهل الجنة بنصّ من رسول اللّه(ص) علىّ؟ قالوا: بلى. قال (ع): أما علمتم انّ الخضر(ع) لمّا خرق السّفینة و أقام الجدار و قتل الغلام، کان ذلک سخطالموسى بن عمران، اذ خفى علیه وجه الحکمة فى ذلک،(5) و کان ذلک عند اللّه تعالى ذکره حکمة و صواباً...(6)؛واى بر شما، چه مى‏دانید به آنچه که من انجام دادم، به خدا سوگند آنچه که من انجام دادم(یعنى صلح با معاویه) براى شیعیان من، بهتر است از هرچه که بر آن خورشید مى‏تابد و بر آن غروب مى‏کند. آیا نمى‏دانید من امام شما هستم که پیرویم بر شما واجب و فرض است.(آیا نمى‏دانید) من یکى از دو سید و سالار جوانان بهشت، به نصّ رسول خدا(ص) هستم؟ گفتند: بلى، مى‏دانیم. امام (ع) فرمود: آیا دانسته‏اید این موضوع را که حضرت خضر(ع) هنگامى که کشتى را سوراخ، دیوار را بازسازى و پسر بچه‏اى را کشت، موجب ناراحتى و خشم حضرت موسى(ع) گردید؟ زیرا حکمت و فلسفه چنین امورى بر موسى(ع) پنهان و ناآشکار بود، در حالى که آن‏ها در نزد پروردگار متعال، حکیمانه و بر طبق صواب بود.
امام حسن مجتبى(ع) در سخنى دیگر، در پاسخ کسى که وى را پس از پذیرش صلح، با جمله «یا مذلّ المؤمنین» خطاب کرد، فرمود: «ما أنا بمذلّ المؤمنین ولکنّى معزّالمؤمنین. انّى لمّا رأیتکم لیس بکم علیهم قوّة، سلمت الأمر لأبقى أنا و أنتم بین أظهر هم، کما عاب العالم السّفینة لتبقى لأصحابها، و کذلک نفسى و أنتم لنبقى بینهم؛(7) من، خوار کننده مؤمنان نیستم، بلکه عزّت دهنده آنان مى‏باشم. زیرا هنگامى که دیدم شما(شیعیان) را توان برابرى و ایستادگى با آنان (سپاهیان شام) نیست، أمر حکومت را واگذاردم تا من و شما(على رغم میل آنان) باقى بمانیم. همان طورى که شخص دانایى، یک کشتى را عیب دار مى‏کند تا براى مالکان و سرنشینانش باقى بماند (و از دستبرد غارت‏گران و ظالمان محفوظ بماند). داستان من و شما این چنین است، تا بتوانیم میان دشمنان و مخالفان باقى بمانیم.
هم چنین امام حسن(ع) در پاسخ به پرسش ابوسعید، درباره علت پذیرش صلح با معاویه فرمود: «ولولا ما أتیت لما ترک من شیعتنا على وجه الأرض احد الّا قتل؛(8) اگر من این کار را انجام نمى‏دادم(و با معاویه صلح نمى‏کردم) هیچ شیعه‏اى از شیعیان ما در روى زمین باقى نمى‏ماند و همگى(به دست سپاهیان معاویه) کشته مى‏شدند.
4- صلح امام حسن(ع) عمل به تقیه بود.
تقیه، یکى از مختصّات و معارف بلند اسلامى، به ویژه مکتب اهل بیت(ع) است. مفهوم تقیه این است که انسان در مواردى از روى ناچارى و ضرورت، خود را مخالف عامه مردم (ناآگاه) و یا حکومت غاصب و ستم کار نشان ندهد و به منظور حفظ اسلام، یا جان و ناموس خود و یا مسلمانى از ابراز و اظهار برخى از معتقدات و یا کردار و رفتار خود چشم پوشى و وضعیت موجود را تحمل کند.
صلح امام حسن(ع) نیز این چنین بود. آن حضرت براى حفظ اسلام و مصون ماندن آن از هرگونه انحراف و اعوجاج و جلوگیرى از کشتار بى‏رحمانه مسلمانان، به ویژه کشتار هدفمند پیروان مکتب اهل بیت(ع)، به ظاهر با قدرت و سلطه زمان خود کنار آمد و حکومت را به وى سپرد. پیداست که تصمیمات تقیه‏اى، تصمیمات اجبارى و لاعلاجى است و تمامى امامان معصوم(ع) در عصر امامت خویش با این مسئله روبه رو بودند، غیر از آخرین آنان، حضرت حجت بن الحسن(ع) که در عصر قیام و حضور وى، هیچ تقیه‏اى جایز نمى‏باشد.
امام حسن مجتبى(ع) نیز در حدیثى به آن اشاره کرد و فرمود: أما علمتم انّه ما منّا أحد الّا و یقع فى عنقه بیعة لطاغیة زمانه، الّا القائم الّذى یصلّى روح اللّه عیسى بن مریم(ع) خلفه، فانّ اللّه عزّ و جلّ - یخفى ولادته یغیب شخصه لئلّا یکون لأحد فى عنقه بیعة اذا خرج؛(9) آیا دانستید به این که از ما (امامان معصوم(ع)) کسى نیست، مگر این که بیعت طاغى زمانش برگردن اوست، مگر قائم (آل محمد(ص)) همان امامى که روح خدا، حضرت عیسى بن مریم(ع) در پشت سرش نماز مى‏خواند. چه این که خداوند متعال، ولادتش را پنهان و وجودش را غایب نمود، تا در آن هنگامى که قیام مى‏کند، بیعت هیچ کس بر عهده او نباشد.
امام حسن مجتبى(ع) در جاى دیگر، در پاسخ معترضان به صلح فرمود: «...و انّ أبى کان یقول: و أىّ شى‏ء أقرّ للعین من التّقیّة، انّ التّقیة جنّة المؤمن، ولولا التّقیّة ما عبداللّه...(10) پدرم (امام على بن ابى‏طالب(ع)) مى‏فرمود: چه چیزى چون تقیّه، مایه روشنایى چشم است؟ همانا تقیه سپر مؤمن است و اگر تقیه نبود، خداوند سبحان، پرستش نمى‏شد.
پیش از همه امامان معصوم(ع)، خود امیرمؤمنان(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) به مدت بیست و پنج سال با این وضعیت روبه رو بود و به اجبار و اکراه، از حق خود چشم پوشى کرد.
امام حسن مجتبى(ع) نیز ناچار بود براى حفظ اسلام و وحدت مسلمانان، چنین امر مکروهى را به پذیرد. خود آن حضرت در این باره فرمود: «و انّ هذا الأمر الّذى اختلفت فیه أنا و معاویة حقّ کان لى، فترکته له، و انّما فعلت ذلک لحقن دمائکم و تحصین اموالکم،(11) و ان ادرى لعلّه فتنة لکم و متاع الى حینٍ؛(12) همانا در این امرى که من و معاویه درباره آن اختلاف داشتیم(یعنى حکومت و خلافت اسلامى) حقّ من بود، ولى ان را ترک و به وى واگذاردم و این کار را به خاطر حفظ جان و خونتان و هم چنین حفظ مال و دارائى هایتان انجام دادم، و نمى‏دانم شاید این آزمایشى براى شماست و مایه بهره‏گیرى تا مدتى (معیّن) مى‏باشد.»

5 - کوتاهى سپاهیان‏
شاید مهم‏ترین و اصلى‏ترین علت صلح امام حسن مجتبى(ع) یارى نکردن فرماندهان و همراهى نکردن سپاهیان با آن حضرت بود.
از آن سو، معاویة بن ابى سفیان داراى سپاهى یک دست و جرّار بود، که از آغاز ورود اسلام به منطقه شام و پذیرش اسلام توسط اهالى این منطقه، سایه شوم وى را بر بالاى سرشان احساس کرده و او را امیر فاتح مسلمانان و میزان اسلام و کفر مى‏خواندند و مخالفان و دشمنانش را مخالف اسلام و قرآن مى‏دانستند.
امّا سپاهیان امام حسن مجتبى(ع) داراى چنین نظم و تشکلى نبودند. آنان از میان اقوام و ملیت‏هاى مختلفى برخاسته که پس از رحلت رسول خدا(ص)، چهار خلیفه را دیده و در حکومت خلیفه پنجم به سر مى‏بردند. همان مردمى که جرئت و جسارت کرده و سه خلیفه از چهارخلیفه پیشین را (به حق و یا به ستم) کشتند. اینان داراى مرام واحد و اتحاد کلمه نبودند. گرچه به ظاهر در سپاه امام حسن(ع) حضور داشتند و از امکانات و تجهیزات آن برخوردار بودند، ولى در مواقع خطیر و حسّاس، به فکر و سلیقه خودشان عمل مى‏کردند و از فرماندهى کل قوا، پیروى نمى‏کردند. همان طورى که در عصر امام على(ع) نیز چنین مى‏کردند و آن حضرت را در لحظات حساس و سرنوشت ساز تنها مى‏گذاشتند و به أنحاى مختلف، وسیله آزار و رنجش وى را فراهم مى‏نمودند.
چنین مردم و چنین سپاهى، تحمّل و ظرفیت خواسته‏ها و آرمان والاى امام حسن(ع) را نداشته و او را در برابر سپاه عظیم و یک دست معاویه تنها گذاشته و بسیارى از رزمجویان و سربازان و حتى فرماندهان به سپاه شام پیوسته و بسیارى دیگر سپاه طرفین را رها کرده و به شهرهاى خویش برگشتند و عدّه‏اى نیز با جدا شدن از سپاه، به یاغى‏گرى و غارتگرى روى آوردند. تنها عده کمى از سپاه آن حضرت، ثابت قدم مانده و بر بیعت خود باقى ماندند(شرح این ماجرا را در بخش زندگى نامه امام حسن مجتبى(ع) بیان کردیم.)
امام حسن مجتبى(ع) در ضمن خطبه‏اى به این مطلب اشاره کرد و فرمود: ولو وجدت أعواناً ما سلمت له الأمر، لأنّه محرّم على بنى امیّة؛(13) اگر یار و یاورى مى‏یافتم، حکومت را به معاویه واگذار نمى‏کردم. زیرا حکومت بر بنى امیّه حرام است.
آن حضرت درباره علت عدم لیاقت بنى امیه براى تصدى حکومت و خلافت، فرمود: لو لم یبق لبنى امیّة الّا عجوز درداء، لنهضت دین اللّه عوجاً، و هکذا قال رسول اللّه(ص)(14)؛ اگر از بنى امیّه، جز پیر زنى فرتوت نمانده باشد، همان عجوزه براى کج کردن دین خدا و دور ساختن از مسیر الهى، اقدام و تلاش خواهد کرد و این چیزى است که پیامبر اسلام(ص) به آن خبر داده است.
لازم به یادآورى است که امام حسن مجتبى(ع) نه تنها از سستى، ناهماهنگى و ناهمراهى یاران و سپاهیانش رنج مى‏برد، بلکه از جانب طیفى از آنان، احساس ناامنى و خطر مى‏کرد و آن‏ها عبارت بودند از طایفه گمراه و منافق پیشه خوارج، که در میان سپاهیان امام حسن(ع) پراکنده بودند و اگر دستشان به امام(ع) مى‏رسید، از آسیب‏رسانى به وى هیچ إبا و امتناعى نداشتند (که در بخش زندگى نامه آن حضرت به آن اشاره نمودیم.»
ابن عربى، نویسنده کتاب «احکام القرآن» به این مطلب تصریح کرد و گفت: و منها انّه راى الخوارج احاطوا بأطرافه، و علم انّه ان اشتغل بحرب معاویة استولى الخوارج على البلاد، و ان اشتغل بالخوارج استولى علیه معاویة؛(15) یکى از علل صلح امام حسن مجتبى(ع) این بود که وى مى‏دید خوارج، اطرافش را احاطه کرده (و در همه جا حضور پیدا کردند) و دانست به این که اگر او، جنگ با معاویه را ادامه دهد و در آن معرکه مشغول گردد، خوارج بر بلاد اسلامى دست مى‏یازند و بر آن‏ها مستولى مى‏شوند و اگر وى به جنگ با خوارج بپردازد و مشغول دفع آنان گردد، معاویه بر بلاد اسلامى و مناطق تحت حکومت وى مستولى مى‏گردد.»
گروه فتنه جوى خوارج، گرچه در ظاهر براى نبرد با سپاهیان شام به سپاه امام حسن مجتبى(ع) پیوسته و از امکانات وى بهره‏مند مى‏شدند، ولى با حماقت‏ها و افراط کارى‏هاى خود، همیشه آب در آسیاب دشمن مى‏ریختند و موجب تضعیف سپاه کوفه و تقویت سپاه شام مى‏شدند. این گروه، چالش‏هاى بزرگى براى امام على بن ابى طالب(ع) به وجود آورده بودند و جنگ نهروان را بر وى تحمیل کرده و سرانجام در مسجد کوفه، وى را به شهادت رساندند.
هم اینک در سپاه امام حسن مجتبى(ع) به فتنه‏انگیزى و پخش شایعات دروغین و بى اساس بر ضد امام حسن(ع) و یاران وفادارش، مشغول بودند و مترصد فرصتى بودند، تا امام حسن(ع) را از سر راه خویش بردارند و به آمال و آرزوهاى شیطانى خود برسند. امام حسن(ع) اگر از دردسرهاى سپاه شام خلاصى مى‏یافت، از دسیسه‏هاى این گروه ستم پیشه رهایى نداشت و با کید و کین ناجوانمردانه آنان، در مسند خلافت به شهادت مى‏رسید.

6- احساس خستگى مردم از جنگ‏
از دیگر عوامل پذیرش صلح از سوى امام حسن مجتبى(ع) بود. گرچه برخى از بیعت کنندگان با امام حسن مجتبى(ع) در کوفه انتظار داشتند که آن حضرت، جنگ با معاویه را ادامه دهد تا او را از حکومت خودخوانده سرنگون سازد و شام را از سیطره‏اش بیرون آورد، امّا توده مردم به دلیل پشت سرگذاشتن چند جنگ داخلى و دادن کشته‏هاى زیاد و خسارت‏هاى قابل توجه، رغبت چندانى در ادامه نبرد با شامیان نشان نمى‏دادند. مسلمانان، طى چهل سال که از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه منوره و تشکیل حکومت اسلامى مى‏گذشت، علاوه بر غزوات و سریه‏هاى زمان پیامبر اکرم(ص)، در عصر خلفاى سه گانه نیز جنگ‏هاى بزرگ و طولانى مدت با رومیان، ایرانیان و برخى از اقوام و ملل همجوار جزیرة العرب را پشت سر گذاشته و در عصر خلافت امام على بن ابى طالب(ع) نیز سه جنگ بزرگ داخلى را تحمّل کرده بودند.
بدین جهت، روحیه رزمى و جنگى چندانى از آنان مشاهده نمى‏شد و جز عده‏اى از شیعیان مخلص و جوانان رزمجو، بقیه در لاک عافیت‏طلبى فرو رفته و به وضع موجود رضایت داده بودند.
به همین لحاظ هنگامى که امام حسن(ع) و یاران نزدیکش چون حجربن عدى و قیس بن سعد انصارى، مردم را به بسیج عمومى و حضور در اردوگاه سپاه دعوت کردند، عده کمى پاسخ مثبت دادند و بقیه رغبتى به آن نشان ندادند.
گردآورى چهل هزار رزمجوى و داوطلب جبهه‏هاى جنگ براى سپاه امام حسن(ع) به آسانى فراهم نگردید، بلکه با تبلیغات و تلاش‏هاى فراوان و همه جانبه امام حسن(ع) و یاران و اصحاب فداکارش مهیا گردید.
شایان ذکر است که با توجه به جمعیت بالاى شهر کوفه و اطراف آن، اگر جنبش عمومى و بسیج سراسرى صورت مى‏گرفت، مى‏بایست بیش از یکصد هزار نفر از این منطقه آماده نبرد مى‏شدند. این غیر از نیروهایى بود که از سایر مناطق عراق، ایران، حجاز، یمن، عمان و ساحل نشینان خلیج فارس مى‏توانستند خود را به سپاه امام حسن(ع) برسانند.
قطب راوندى از حارث همدانى نقل کرد که امام حسن(ع) به مردمى که با وى بیعت کرده و قول مساعدت و همکارى داده بودند، فرمود: ان کنتم صادقین، فموعدما بینى و بینکم معسکر المدائن، فوافونى هناک فرکب، و رکب معه من اراد الخروج، و تخلف عنه خلق کثیر لم یفوا بما قالوه، و بما وعدوه، و غروه کما غروا امیرالمؤمنین (ع) من قبله؛(16) اگر(در گفتارتان) صادقید، وعده گاه من و شما پادگان مدائن است. پس در آن جا به من بپیوندید.
پس آن حضرت، سوار شد و به سوى مدائن حرکت کرد، کسانى که قصد جنگ کرده بودند با وى حرکت نمودند ولى جمعیت زیادى تخلف کرده و به آنچه گفته بودند، وفا نکردند و به آنچه وعده داده بودند، بر سر وعده‏شان نیامدند و او را فریب دادند، همانطورى که پیش از وى پدرش امیرمؤمنان(ع) را فریب داده بودند.
مردم عراق چنان خسته و بى‏رمق بوده و احساس کسالت و بى‏حالى مى‏نمودند، که نشاط و خوشى را از سبط پیامبرخدا(ص) و خلیفه وقت مسلمانان، یعنى امام حسن(ع) سلب نمودند و وى را وادار نمودند تا آنان را با این سخن نکوهش و سرزنش کند: یا عجبا من قوم لاحیاء لهم و لادین مرة بعد مرة، ولو سلمت الى معاویة الأمر، فایم اللّه لاترون فرجا ابداً مع بنى امیة، واللّه لیسومنّکم سوء العذاب، حتى تتمنّون ان یلى علیکم حبشیا؛(17) شگفت از ملتى که نه حیا دارد و نه هیچ مرتبه‏اى از مراتب دین را. اگر من أمر حکومت را به معاویه تسلیم نمایم، پس به خدا قسم هیچ گاه شما در دولت بنى امیه، فرجى نخواهید یافت(و یا فرح و شادى نخواهید دید). سوگند به خداوند متعال، با بدترین عذاب و آزار با شما بدى خواهند کرد، به طورى که آرزو کنید که (سیاهان) حبشى بر شما حکومت کنند(بهتر است از تحمّل حکومت بنى امیه).
ابن اثیر در این باره گفت: هنگامى که معاویة بن ابى سفیان به امام حسن بن على(ع) پیشنهاد صلح داد، مردم به گرمى آن را پذیرفتند. امام حسن(ع) در خطبه‏اى پیشنهاد معاویه را به اطلاع لشکر خود رسانید و خاطرنشان کرد: ألا و انّ معاویة دعانا الى أمر لیس فیه عزّ و لانصفة. فان اردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه الى اللّه - عزّ و جلّ - لظبى السّیوف، و ان اردتم الحیاة قبلناه و أخذنا لکم الرضى؛(18) آگاه باشید، معاویه ما را به امرى فرا مى‏خواند که نه عزّت ما در آن است و نه مطابق با انصاف است. اگر داراى روحیه شهادت‏طلبى هستید، درخواستش را رد کنیم و دست به شمشیر ببریم تا خداوند سبحان میان ما حکم کند، ولى اگر زندگى دنیا را مى‏طلبید، خواسته‏اش اجابت کرده و رضایت شما را فراهم کنیم.
هنگامى که کلام امام(ع) به این جا رسید: فناداه النّاس من کلّ جانب: البقیه، البقیه، فلمّا افردوه أمضى الصلح؛(19) مردم از هر سو فریاد برآوردند که ما زندگى و بقاى دنیایى را مى‏خواهیم، (با این سخن، صلح را بر امام(ع) تحمیل کردندو) امام(ع) پس از آن که از آن‏ها جدا شد، صلح با معاویه را امضاء نمود.

7- اضمحلال و از هم پاشیدگى کشورهاى اسلامى، خطر دیگرى بود که جامعه مسلمانان را تهدید مى‏کرد.
مسلمانان آن عصر، چه آنانى که در ظلّ حکومت عدالت جویانه امام حسن مجتبى(ع) زندگى مى‏کردند و چه در سیطره حکومت غاصبانه معاویة بن ابى سفیان به سر مى‏بردند با دشمنان مشترکى رو به رو بودند که از هر سو آماده هجوم به مناطق اسلامى و باز پس‏گیرى سرزمین‏هاى آزاد شده بودند. آنان گرچه داراى ملیت، قومیت و دین‏هاى متعدد و مختلف بودند، ولى در یک چیز اتفاق و اتحاد داشتند و آن نابودى اسلام و کشتار بى رحمانه مسلمانان و غارت سرزمین‏هاى اسلامى بود.
از این رو، ادامه اختلاف و کشمش‏هاى داخلى، دشمنان بیرونى، به ویژه رومیان را خوش حال و امیدوار مى‏کرد و زمینه هجوم و تجاوزشان را فراهم مى‏نمود.
امام حسن مجتبى(ع) به عنوان سبط اکبر رسول خدا(ص) و سکان دار اصلى دین و دلسوزترین شخص به مسلمانان و مؤمنان، به این مسئله توجه خاص داشت و اگر معاویه و سپاهیان گمراه وى با بى‏خردى و دنیاطلبى خود زمینه آمال و آرزوى دشمنان خارجى را فراهم مى‏کردند، امام حسن مجتبى(ع) و یاران و شیعیان مخلص او نمى‏توانستند آنان را در این راه مساعدت و همراهى کنند و عقل و شرع حکم مى‏کرد که باید به هر طریق ممکن نبرد میان مسلمانان پایان یابد، تا اصل دین و حیات مسلمانان ادامه یابد.
زیرا اگر امام حسن(ع) نبرد با معاویه را ادامه مى‏داد، یکى از سه اتفاق ذیل روى مى‏داد:
1- پیروزى سپاه کوفه و سرکوب سپاه شام.
2- پیروزى سپاه شام و نابودى سپاه کوفه.
3- عدم پیروزى طرفین و عقب نشینى اجبارى دوسپاه.
در هر صورت، مسلمانان به ضعف و کم توانى مى‏رسیدند و دشمنانشان که سال‏ها خود را تقویت و آماده چنین فرصتى کرده بودند، با هجوم سراسرى و مرگ بار، تومار مسلمانان را پیچیده و جامعه اسلامى را با چالش بزرگ مواجه مى‏نمودند.
در نتیجه، زحمات و تلاش‏هاى پیامبر خدا(ص) و یاران فداکارش به هدر مى‏رفت.
امام حسن(ع) به این أمر فطانت داشت و در سخنى به آن اشاره نموده و فرموده: انّى لمّا رأیت النّاس ترکوا ذلک الّا اهله، خشیت أن تجتثوا عن وجه الارض، فاردت ان یکون للدین فى الارض ناعى؛(20) هنگامى که دیدم مردم جز عده‏اى این کار (جنگ با معاویه) را ترک کردند، ترسیدم که ریشه شما از زمین کنده شود. پس مصمم شدم تا براى دین، در روى زمین فریادگرى باقى بگذارم.
8 - به وقوع پیوستن خیانتى بزرگ از سوى دنیاپرستان چیزى نبود که بتوان آن را نادیده گرفت. معاویة بن ابى سفیان براى درهم شکستن اتحاد و مقاومت سپاهیان کوفه، رشوه‏ها و جایزه‏هاى زیادى بذل و بخشش کرد و بسیارى از سران و بزرگان قبایل و طوایف و فرماندهان و امیران سپاه را از درهم و دینار و وعده‏هاى کاذب بهره‏مند کرده و آنان را به خود و روى گردانى از امام حسن(ع) جلب نموده بود. به طورى که برخى از آنان، نامه‏هایى براى معاویه نوشته و اظهار پیروى و فرمانبردارى از او نمودند و برخى دیگر، پا را از این فراتر گذاشته به وى نوشتند که اگر وى بخواهد، حسن بن على(ع) را دستگیر و به سپاه شام تحویل دهند و یا بر او شورش نموده و وى را به طورى پنهانى به قتل رسانند.(21)
در حقیقت، اگر امام حسن(ع) صلح را نمى‏پذیرفت این خطر بزرگ وجود داشت که جاه طلبان و منافقان، وى را دستگیر و تسلیم سپاه شام کنند و یا براى تقرّب به دستگاه معاویه و خوش آیند بنى امیه، امام(ع) را ناجوانمردانه ترور و به شهادت برسانند.
در هر صورت، این یک پیروزى براى سپاه شام و فضیلت و منقبتى براى معاویه بود و براى خاندان نبوّت و امامت، شکست به شمار مى‏آمد.
امام حسن(ع) در این باره فرمود: به خدا سوگند، اگر با معاویه نبرد مى‏کردم، مرا مى‏گرفتند و به وى تسلیم مى‏نمودند. به خدا سوگند، اگر با او مسالمت کنم و عزیز باشم، برایم دوستداشتنى‏تر است از این که در حالى که اسیرش باشم مرا بکشد و یا بر من منّت گذارد و تا پایان روزگار این عار بر بنى‏هاشم بماند و معاویه همیشه خودش و أعقابش بر زنده و مرده ما به آن منّت بنهد.(22)
9- امام حسن(ع) از روش‏هاى غیر اسلامى و شیوه‏هاى سالوسانه پرهیز داشت، بر خلاف معاویة بن ابى سفیان که براى تحکیم و تثبیت حکومت خود دست به هر کارى مى‏زد و هیچ گونه محدودیتى از جهت شرعى و عرفى براى خویش قائل نبود.
به همین انگیزه در دستگاه حکومتى خود از افراد شرور و خدعه گرى چون عمروبن عاص، مغیرة بن شعبه، بسربن ارطاة، مروان بن حکم و مسلم بن عقبه، بهره مى‏جست و از شیطنت و جنایت آنان به نحوى استفاده مى‏نمود.
امّا امام حسن مجتبى(ع) که به مانند جدّش محمد مصطفى(ص) و پدرش امام على بن أبى طالب(ع) مظهر تقوا و عدالت بود و هدفش از زمامدارى، جز احقاق حق و اجراى عدالت اسلامى، چیز دیگرى نبود، طبعاً نمى‏توانست به مانند معاویه رفتار نماید.
سیاست اهل بیت(ع) با سیاست معاویه در تضاد و میان آن دو، تفاوت از زمین تا آسمان بود.
معاویة بن ابى سفیان با انتخاب سیاست «رسیدن به هدف از هر راه ممکن» سیطره سیاسى و اجتماعى فزاینده‏اى بر ملت پیدا کرده بود و همین امر باعث شد که صلح را با نیرنگ‏ها و سالوس کارى‏هایش بر سپاهیان عراق و بر امام حسن مجتبى(ع) تحمیل نماید.
او توانست با دادن رشوه و تطمیع متنفذان، وعده به دنیاطلبان، تهدید مخالفان، رواج بى‏بند و بارى، پخش شایعات بى اساس و انجام امور غیر انسانى و غیر شرعى دیگر، زودتر به هدفش برسد.
به هر روى، علل و اسباب متعددى دست به دست هم داد تا در جدال میان نیکى‏ها و زشتى‏ها، خوبى‏ها و بدى‏ها و در حقیقت میان حق و باطل، این بار امام حسن مجتبى(ع) مقهور قهر ناجوانمردانه شیطان صفتان قرار گرفته و از حق طبیعى و الهى خویش محروم بماند و حکومت و زمام دارى مسلمانان با حیله و نیرنگ از اوستانده شود.
بى‏تردید، آنچه درباره اسرار و علل صلح امام حسن(ع) در این جا بیان نمودیم، کافى و وافى نبوده و جاى بحث و بررسى‏هاى بیشتر و عمیق‏ترى دارد و طالبان را به کتاب‏هایى که در خصوص «صلح» امام حسن‏بن على (ع) نگاشته شده‏اند، ارجاع مى‏دهیم.

پى‏نوشت‏ها: -
1. الارشاد، شیخ مفید، ص 356 ، تاج الموالید، مجموعه نفیسه، ص 26 ؛ کشف الغمّة، ج 2، ص 162.
2. فضائل الخمسة، ج 2، ص 32 و ج 3، ص 388.
3. فضائل الخمسة، ج 3، ص 388 ؛ احکام القرآن، (ابن عربى)، ج 4، ص 1720.
4. سوره بقره، آیه 208.
5. سوره حجرات، آیه 10.
6. اشاره به داستان همراهى و مصاحبت حضرت موسى(ع) با حضرت خضر(ع) که در سوره کهف، از آیه 65 تا 82 به آن اشاره شده است.
7. کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 316.
8. تحف العقول، ص 227.
9. بحارالانوار، ج 44، ص 1.
10. کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 316.
11. تحف العقول، ص 227.
12. شرح الأخبار فى فضائل الأئمة الأطهار(ع)، ج 3، ص 105، حدیث 1039.
13. اشاره به آیه 111 سوره انبیاء.
14. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
15. همان، ص 574.
16. احکام القرآن، ج 4، ص 1719.
17. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 574.
18. همان، ص 576.
19. اسدالغابة، ج 2، ص 14.
20. همان.
21. ترجمة الامام الحسن(ع)، ص 203.
22. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 576.
23. رمضان در تاریخ، ص 150.



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , ,
:: برچسب‌ها: علل صلح امام حسن , صلح امام حسن , عوامل صلح امام حسن ,
تاریخ : 19 / 9 / 1394
بازدید : 456
نویسنده : رسول



:: برچسب‌ها: تسلیت ,
تاریخ : 19 / 9 / 1394
بازدید : 1532
نویسنده : رسول
خلاصه از زندگی نامه پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)

مقدمه

زندگي حضرت محمد (ص) از صدر اسلام مورد توجه و اهتمام مسلمانان قرار داشته است ؛ با اينهمه ، روايات بي‌شمار موجود در بيشتر جزئيات همداستان نيستند و به ويژه آگاهيهاي ما در باب زندگي آن بزرگوار ، پيش از بعثت ، به تفصيل شرح سيرة ايشان پس از بعثت نيست . به هر حال ، آنچه از مطالعه و بررسي زندگي وي در طول 63 سال در ذهن نقش مي‌بندد، بازتابي از تصوير ظهور پيامبري الهي و سرگذشت شخصيتي است كه با پشت سر نهادن دشواريهاي بسيار ، بي‌هيچ خستگي و نااميدي به اصلاح جامعه ، دست زد و توانست جزيره العرب را متحد كند و آمادة گستردن اسلام در بيرون از مرزهاي عربستان شود و از آن مهم تر ديانتي را بنياد نهد كه اينك يكي از مهم‌ترين اديان جهان به شمار مي‌رود .

از تولد تا بعثت

تولد حضرت محمد ( ص) بنابر بسياري از روايات در 17 ربيع الاول عام‌الفيل ( 570 م ) ، يا به روايتي 12 همان ماه در تقويم عربي روي داد . پدر پيامبر‌(ص)‌، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبيلة بزرگ قريش بودند ؛ قبيله‌اي كه بزرگان آن از نفوذ فراواني در مكه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگاني اشتغال داشتند . عبدالله ، پدر پيامبر (ص) اندكي پيش از تولد فرزندش براي تجارت با كارواني به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و درگذشت . بنابر رسمي كه در مكه رايج بود ، محمد (ص) را به زني به نام حليمه سپردند تا در فضاي ساده و پاك باديه پرورش يابد . وي 6 ساله بود كه همراه مادر براي ديدار خويشان به يثرب ( مدينه ) رفت‌، اما آمنه نيز در بازگشت ، بيمار شد و درگذشت و او را در ابواء ـ نزديك مدينه ـ به خاك سپردند. محمد ( ص) از اين پس در كنف حمايت جدش عبدالمطلب قرار گرفت ، اما او نيز در 8سالگي وي درگذشت و سرپرستي محمد ( ص) بر عهدة عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در سرپرستي برادرزاده اش كوششي بليغ مي كرد . در سفري تجارتي به شام او را با خود همراه برد و هم در اين سفر ، راهبي بَحيرا نام ، نشانه هاي پيامبري را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت. از وقايع مهم پيش از ازدواج پيامبر ( ص ) ، شركت در پيماني به نام « حلف الفضول » است كه در آن جمعي از مكيان تعهد كردند « از هر مظلومي حمايت كنند و حق او را بستانند » . پيماني كه پيامبر (ص) بعدها نيز آن را مي‌ستود و مي‌فرمود اگر بار ديگر او را به چنان پيماني باز خوانند ، به آن مي‌پيوندد.

شهرت محمد (ص) به راستگويي و درستكاري چنان زبانزد همگان شده بود كه « امين » لقب گرفت و همين صداقت و درستي توجه خديجه دختر خويلد را جلب كرد و او را با سرماية خويش براي تجارت به شام فرستاد ؛ سپس چنان شيفتة درستكاري « محمد امين‌» شد كه خود براي ازدواج با وي گام پيش نهاد ، در حالي كه بنابر مشهور ، دست‌كم 15 سالي از او بزرگ‌تر بود . خديجه براي محمد ( ص ) همسري فداكار بود و تا زماني كه حيات داشت ، پيامبر همسر ديگري برنگزيد . او براي پيامبر ( ص ) فرزنداني آورد كه پسران همگي در كودكي در گذشتند و در ميان دختران ، از همه نامدارتر ، حضرت فاطمه‌( ع) است . از جزئيات اين دوره از زندگي پيامبر ( ص) تا زمان بعثت آگاهي چنداني در دست نيست ؛ جز آنكه مي دانيم نزد مردمان به عنوان فردي اهل تأمل و تفكر شناخته شده ، و از خوي و رفتارهاي ناپسند قوم خود سخت ناخشنود بود . از آداب و رسوم زشت آنان چشمگيرتر از همه بت پرستي بود و پيامبر (ص) از آن روي بر مي‌تافت . محمد (ص) اندكي پيش از بعثت ، دير زماني را به تنهايي در غار حرا، در كوهي نزديك مكه به سر مي‌برد و زمان را به خاموشي و انديشه مي‌گذرانيد.

از بعثت تا هجرت

گفته‌اند نخستين نشانه‌هاي بعثت پيامبر (ص) به هنگام 40 سالگي او ، رؤياهاي صادقه بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته ، شبي در ماه رمضان ، يا ماه رجب است كه فرشتة وحي در غار حرا بر پيامبر (ص) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سورة علق را برخواند . بنابر روايات ، پيامبر (ص) به شتاب به خانه بازگشت و خواست كه او را هر چه زودتر بپوشانند. گويا براي مدتي در نزول وحي وقفه‌اي ايجاد شد و همين امر پيامبر‌(ص ) را غمناك ساخته بود ، ولي اندكي بعد فرشتة وحي باز آمد و آن حضرت را مامور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهاي ديني و اخلاقي و پاك گردانيدن خانة خدا از بتان ، و دلهاي آدميان از خدايان دروغين كرد .

پيامبر (ص) دعوت به توحيد را نخست از خانوادة خود آغاز كرد و اول كسي كه به او ايمان آورد ، همسرش خديجه ، و از مردان ، پسر عمويش علي بن ابي طالب ( ع) بود كه در آن هنگام سرپرستي او را پيامبر (ص) بر عهده داشت. در منابع فرق گوناگون اسلامي‌، از برخي ديگر همچون ابوبكر و زيدبن حارثه ، به عنوان نخستين گروندگان به اسلام نام برده اند، اما بايد در نظر داشت كه اين موضوع براي مسلمانان در گرايشهاي مذهبي گوناگون پيوسته افتخاري بود و بعدها به زمينه اي براي منازعات كلامي ميان آنان تبديل شد . هر چند دعوت آغازين بسيار محدود بود ، ولي شمار مسلمانان رو به فزوني داشت و چندي برنيامد كه گروه اسلام آورندگان به اطراف مكه مي‌رفتند و با پيامبر (ص) نماز مي‌گزاردند.

3 سال پس از بعثت، پيامبر(ص) دستور يافت تا همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحي گسترده‌تر مطرح سازد . پيامبر (ص) بدين كار دست زد ، اما دعوتش اجابتي چندان نيافت و بر شمار اسلام آورندگان قريش نيفزود. بايد گفت با آنكه اشراف مكه دعوت جديد را كه بر وحدانيت خدا و برابري انسانها تاكيد بسيار داشت ، بر نمي‌تافتند ، اما فرودستان و بي‌چيزان ، دين جديد را با دل و جان پذيرا بودند و گروه گروه به آن مي گرويدند و برخي از ايشان همچون عمار ياسر و بلال حبشي بعدها از بزرگان صحابه شدند . رفتار قريشيان و به طور كلي مشركان مكه اگر چه نخست با ملايمت و بيشتر با بي‌اعتنايي همراه بود ، ولي چون بدگويي از بتان و از آيين و رسوم پدران آنان فزوني يافت ، قريشيان بر پيامبر ( ص) و مسلمانان سخت گرفتند و خاصه ابوطالب عموي پيامبر ( ص) را كه جداً از او حمايت مي‌كرد ، براي آزار پيامبر (ص) در تنگنا قرار دادند . از يك سو تعرض قريشيان و ديگر قبايل به مسلمانان و شخص پيامبر‌(ص) فزوني مي گرفت و از ديگر سو در صفوف قريشيان نسبت به مخالفت با پيامبر (ص) يا حمايت از او ، دو دستگي پديد آمد .

سختگيري مشركان چندان شد كه پيامبر (ص) عده‌اي از اصحاب را امر كرد تا به حبشه هجرت كنند و به نظر مي‌رسد كه برخي از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز در رفت و آمد بوده اند . در سال ششم بعثت ، سرانجام قريشيان پيماني نهادند تا از ازدواج يا خريد و فروش با خاندان عبدالمطلب بپرهيزند . آنان پيمان خويش را بر صحيفه‌اي نوشتند و به ديوار كعبه آويختند. از آن سوي ، ابوطالب و كساني ديگر از خاندان او نيز همراه پيامبر‌(ص) و خديجه به دره‌اي مشهور به « شعب » ابوطالب ، پناه بردند و تا جايي كه ممكن بود ، نه كسي به آنجا مي آمد و نه خود از آن بيرون مي شدند . سرانجام ، پس از آنكه خطوط آن صحيفه را موريانه از ميان برده بود ، قريشيان پذيرفتند كه مخالفان را رها كنند و از محاصره ايشان دست بردارند ( سال 10 بعثت ) . بدين سان پيامبر (ص) و خاندان او از تنگنا رهايي يافتند. اندكي پس از خروج پيامبر (ص) از شعب ، دو تن از نزديك‌ترين ياورانش ، خديجه و ابوطالب وفات يافتند.

با وفات ابوطالب ، پيامبر (ص) يكي از جدي‌ترين حاميان خود را از دست داد و مشركان با فرصت به دست آمده بر اذيت و آزار پيامبر (ص) و مسلمانان افزودند ، كوشش پيامبر‌( ص ) براي دعوت ساكنان خارج مكه ، به ويژه طايف ، به جايي نرسيد و او آزرده خاطر و ناآسوده به مكه بازگشت. سرانجام ، توجه پيامبر (ص) به شهر يثرب جلب شد كه شهري مستعد براي دعوت اسلام بود . در آن شهر دو قبيلة اصلي ، يعني اوس و خزرج ، بيشتر اوقات با هم در جنگ و ستيز بودند و از كسي كه ايشان را به آشتي و دوستي دعوت كند ، استقبال مي‌كردند . پيامبر (ص) اتفاقاً 6 تن از خزرجيان را در موسم حج ديد و اسلام را بر ايشان عرضه كرد و آنان چون به شهر خويش بازگشتند ، به تبليغ دعوت پرداختند. سال بعد ، يعني در سال 12 بعثت ، تني چند از اوس و خزرج ، به خدمت پيامبر (ص) آمدند و در عقبه ، دره‌اي در نزديكي مكه ، با آن حضرت بيعت كردند و پيامبر (ص) نماينده اي براي ترويج و تعليم اسلام با آنان همراه كرد . اين بيعت نخستين پاية حكومتي شد كه پيامبر (ص) در يثرب بنياد نهاد . سال بعد نيز شمار بيشتري از يثربيان با پيامبر ( ص) بيعت كردند و گويا در يثرب جز گروه اندكي نمانده بود كه به اسلام در نيامده باشند . گرچه اين مذاكرات پنهاني بود ، ولي قريشيان بدان آگاهي يافتند و پس از شور دربارة رسيدگي به كار پيامبر ( ص) و مسلمانان ، بر آن شدند كه از همة تيره‌هاي قريش كساني گرد آيند و شبانه پيامبر (‌ص) را بكشند تا خون او برگردن كسي نيفتد . پيامبر (ص) كه از اين توطئه آگاه شده بود ، حضرت علي (ع) را بر جاي خويش نهاد و خود به شتاب ، در حالي كه ابوبكر نيز با او همراه شده بود ، به سوي يثرب روان شد.

 

از هجرت تا رحلت پیامبر اکرم (ص)

 خروج پيامبر (ص) از مكه كه از آن به هجرت تعبير شده ، نقطة عطفي در تاريخ زندگي آن حضرت و نيز تاريخ اسلام است ؛ زيرا از آن پس پيامبر (ص) ، تنها مشركان را به دوري از بت پرستي و ايمان به خداي يگانه فرا نمي‌خواند ، بلكه ديگر در رأس حكومتي قرار گرفته بود كه مي‌بايست بر مبناي شريعتي آسماني جامعه‌اي نوين بنا نهد ؛ اما اينكه برخي از نويسندگان برآنند كه پيامبر (ص) در مدينه رسالت و دعوت و تبليغ را رها كرد ، درست نيست و پيامبر (ص) هرگز اين نقش را از دست ننهاد . گسيل داشتن كساني براي تبليغ اسلام به ميان قبايل و ارسال دعوتها به فرمانروايان كشورها مؤيد اين معني است. هجرت پيامبر (ص) از مكه به مدينه ، نزد مسلمانان با اهميت بسيار تلقي شد ، تا بدانجا كه مبدا تاريخ ايشان قرار گرفت و اين خود نشان دهندة برداشتي است كه اعراب از هجرت پيامبر (ص) به عنوان يك مرحلة نوين داشتند . سرانجام پيامبر‌(ص) در ماه ربيع الاول سال 14 بعثت به يثرب رسيد ؛ شهري كه از آن پس به نام آن حضرت ، مدينه الرسول يا به اختصار مدينه نام گرفت . آن حضرت نخست در جايي بيرون شهر ، به نام قبا درنگ فرمود و يثربيان به استقبال او شتافتند . پس از چند روزي ، به شهر در آمد و در قطعه زميني خشك ، مسجدي به دست خود و اصحاب و يارانش بنا كرد كه بنياد مسجد النبي كنوني در مدينة منوره است.

روز به روز بر شمار مهاجران افزوده مي‌شود و انصار ـ كه اينك به ساكنان پيشين يثرب اطلاق مي‌شد ـ آنان را در منزل خويش جاي مي دادند . پيامبر (ص) ، نخست ميان انصار و مهاجران پيمان برادري برقرار كرد و خود علي بن ابي طالب (ع) را به برادري برگرفت. عده اي اندك نيز بودند كه اگرچه به ظاهر ادعاي اسلام مي‌كردند ، ولي به دل ايمان نياورده بودند ، و اينان را « منافقين » مي ناميدند . مدتي پس از ورود به مدينه ، پيامبر (ص) با اهالي شهر ، حتي يهوديان پيماني بست تا حقوق اجتماعي يكديگر را رعايت كنند. چندي بعد قبلة مسلمانان از بيت المقدس به سوي كعبه تغيير يافت و هويت مستقل براي اسلام تثبيت شد . در سال نخستين هجرت ، مسلمانان با مشركان مكه برخوردي جدي پيدا نكردند و برخوردها از سال دوم آغاز شد‌. در واقع بيشتر اوقات پيامبر (ص) در دوران پس از هجرت به حفاظت از جامعة كوچك مسلمانان مدينه و گسترش حوزة نفوذ اسلام گذشت . پيامبر (ص) و مسلمانان نخست مي‌بايست مشركان را به اسلام مي خواندند ، يا خطر هجوم و حملة دائمي ايشان را دفع مي كردند . متدينان به اديان ديگر ، به ويژه يهود ، گويا نخست روابطي دوستانه با پيامبر‌(ص) و مسلمانان داشتند ، يا دست كم چنين وانمود مي‌كردند ، ولي اندكي بعد از در دشمني و ستيز در آمدند و گاه حتي با دشمنان پيامبر (ص) دست ياري دادند . به هر حال ، در تحليل رفتار پيامبر (ص) و مسلمانان با آنان ، بايد مواضع ايشان را در قبال مشكلات و خطراتي كه جامعة مسلمانان را تهديد مي‌كرد ، در نظر آورد و تقابلي كه احياناً در اين ميان ديده مي‌شود ، به هيچ روي نبايد به نزاعهاي مذهبي و جز آن تعبير شود ؛ چه ، آيات فراواني در قرآن كريم و هم بسياري رفتارهاي پيامبر (ص) ، حاكي از احترام نسبت به متدينان واقعي به اديان آسماني ، و نشان دهندة يكي بودن اساس آنهاست .

در سال 2 ق ، مهم‌ترين برخورد نظامي مسلمانان و مشركان مكه پيش آمد : در نبردي كه به بدر مشهور شد ، با آنكه عدة مسلمانان كمتر از مكيان بود ، توانستند پيروزي را از آن خود كنند و از مشركان بسياري كشته و اسير شدند و ديگران نيز گريختند. پيروزي در بدر ، به مسلمانان روحيه بخشيد ، اما در مكه همگي داغدار و خشمگين از شكست ، و در انديشة انتقام بودند . از آن سوي نخستين درگيري مسلمانان با يهوديان بني‌قينقاع كه در بيرون مدينه سكني داشتند ، اندكي پس از بدر پديد آمد و يهوديان ناچار عقب نشستند و آن ناحيه را به مسلمانان دادند.

در سال 3 ق ، قريشيان از قبايل متحد خود بر ضد مسلمانان ياري خواستند و با لشكري مجهز به فرماندهي ابوسفيان ، به سوي مدينه به راه افتادند. پيامبر (ص) نخست قصد داشت در مدينه بماند ، ولي سرانجام بر آن شد تا براي مقابله با لشكر مكه از شهر بيرون رود . در جايي نزديك كوه احد ، دو لشكر با يكديگر رو به رو شدند و با اينكه نخست پيروزي با مسلمانان بود ، ولي با ترفندي كه خالد بن وليد به كاربرد و با استفاده از غفلت گروهي از مسلمانان ، مشركان از پشت هجوم بردند و به كشتار آنان پرداختند . در اين جنگ حمزه عموي پيامبر ( ص) به شهادت رسيد ، پيامبر (ص) خود زخم برداشت و شايعة كشته شدن او نيز موجب تضعيف روحية مسلمانان شد . مسلمانان غمگين به مدينه بازگشتند و آيات قرآن كه در اين واقعه نازل شد ، در بر دارندة تسليت بر مسلمانان است.

در سال 4 ق چند درگيري پراكنده با قبايل اطراف مدينه پيش آمد كه ديانت جديد را به سود خود نمي‌ديدند و ممكن بود با يكديگر متحد شده ، به مدينه هجوم آوردند . دو حادثة رجيع و بئر معونه كه طي آن مبلغان مسلمان توسط جنگجويان قبايل متحد كشته شدند ، نشان از همين اتحاد ، و نيز تلاش پيامبر (ص) براي گسترش اسلام در مدينه دارد. در اين سال يكي از مهم‌ترين درگيريهاي پيامبر (ص) با قومي از يهود مدينه به نام بني نضير پيش آمد كه پيامبر (ص) با ايشان به مذاكره پرداخت و يهوديان قصد جان او را كردند ، اما سرانجام ناچار شدند از آن منطقه كوچ كنند.

در سال بعد پيامبر (ص) و مسلمانان به حدود مرزهاي شام در جايي به نام دومه الجندل رفتند ؛ وقتي سپاه اسلام به آنجا رسيد ، دشمن گريخته بود و پيامبر (ص) و مسلمانان به مدينه بازگشتند. سال 5 ق به پايان نرسيده بود كه خطر بسيار بزرگي پيامبر (ص) و مسلمانان را تهديد كرد . قريشيان مكه و يهوديان رانده شدة بني‌نضير و ديگر هم پيمانان ايشان بر ضد پيامبر ( ص) متحد شدند و با لشكري گران كه شمار سپاهيان آن را تا 10 هزار گفته‌اند ، به سوي مدينه به راه افتادند . چون خبر به پيامبر (ص) رسيد ، بنا بر روايت مشهوري ، به پيشنهاد سلمان فارسي به حفر خندق در اطراف مدينه امر فرمود . بدين ترتيب ، چون لشكر كفار به مدينه رسيد ، با اين تدبير جديد جنگي رو به رو شد و در طول روزهايي كه دو لشكر در برابر هم صف آراسته بودند ، تنها درگيريهايي پراكنده رخ داد . سرانجام ، پس از 15 روز ، لشكر كفار بي‌نتيجه بازگشت و مسلمانان به زندگي عادي خود برگشتند.

در سال 6 ق ، مسلمانان توانستند قوم بني مصطلق را كه بر ضد پيامبر (ص) در صدد تجمع بودند ، شكست دهند و در همان سال دسته هاي گوناگون از سپاهيان مسلمان به سوي قبايل اطراف گسيل شدند . بر اثر اهتمام و كوشش پي‌گير پيامبر (ص) اينك بسياري مشكلات از سر راه مسلمانان برداشته شده بود ، زيرا در شمال شبه جزيره ، بسياري طوايف در برابر پيامبر (ص) سر اطاعت فرود آورده ، يا مسلمان شده بودند و تنها جايي كه هنوز خاطر پيامبر (ص) را مشغول مي داشت ، مكه بود . در اين سال پيامبر‌( ص) و مسلمانان قصد كردند كه براي اجراي مراسم حج به مكه روند و به همين منظور به سوي مكه به راه افتادند . قريشيان بر منع ورود پيامبر (ص) همداستان شدند و كس نزد آن حضرت روانه كردند و او را از قريشيان بيم دادند ، ولي پيامبر (ص) تاكيد كرد كه قصد جنگ ندارد و حرمت خانة خدا را واجب مي‌داند و حتي فرمود كه حاضر است براي مدتي با قريشيان در صلح شود . قريشيان نخست هم راي نبودند ، ولي سرانجام كسي را براي عقد قرار داد صلح نزد پيامبر (ص) فرستادند . بر مبناي اين ، ميان پيامبر (ص) و قريشيان 10 سال صلح و متاركة جنگ اعلام گرديد و شرط شد كه پيامبر ( ص) از ورود به مكه تا سال آينده خودداري كند. بنابر رواياتي ، هر چند برخي از مسلمانان نخست اين صلح را برنتافتند ، اما سرانجام به اهميت آن براي گسترش اسلام پي بردند.

چون پيامبر (ص) از كار قريشيان بپرداخت ، در سال 7 ق ، تصميم به دعوت فرمانروايان و پادشاهان ممالك اطراف گرفت . سپس نامه هايي به امپراتور روم شرقي ، نجاشي و نيز امير غسانيان شام و امير يمامه فرستاد. هم در اين سال پيامبر (ص) بر يهوديان خيبر پيروز شد كه پيش از آن چندين بار با دشمنان بر ضد او هم پيمان شده بودند و آن حضرت از جانب ايشان آسوده خاطر نبود ، قلعة خيبر كه در نزديكي مدينه واقع شده بود‌، به تصرف مسلمانان در آمد و پيامبر (ص) پذيرفت كه يهوديان به كار زراعت خويش در آن منطقه ادامه دهند و هر سال از محصول خود بخشي به مسلمانان بپردازند ، پيامبر (ص) به مدينه بازگشت ، اما گسيل داشتن سپاهيان و كاروانها به اطراف و اكناف ادامه داشت.

در سال 8 ق ، قريشيان پيمان خود را شكستند و شبانگاه بر طايفه‌اي كه با مسلمانان هم پيمان بودند ، هجوم بردند . بدين سبب ، پيامبر (ص) با سپاهي انبوه قصد مكه كرد و شب هنگام بيرون مكه اردو زد . ابوسفيان ، بزرگ مشركان به شفاعت عباس عموي پيامبر (‌ص) ، نزد آن حضرت آمد و اظهار اسلام كرد و پيامبر (ص) خانة او را جايگاه امن قرار داد. لشكر اسلام بي‌مقاومتي وارد مكه شد و پيامبر‌(ص) بلافاصله فرمان عفو عمومي صادر كرد و خود به درون كعبه شد و خانه را از بتان پاك فرمود . آنگاه بر بلندي صفا نشست و همگي مردم با او دست بيعت دادند. هنوز 15 روز از اقامت پيامبر (ص) در مكه نگذشته بود كه برخي از طوايف پرشمار و مسلمان ناشدة جزيره العرب بر ضد آن حضرت متحد شدند . پيامبر (ص) با لشكري انبوه از مسلمانان از مكه بيرون آمد و چون به جايي به نام حنين رسيد ، دشمنان كه در دره‌هاي اطراف كمين كرده بودند ، به تيراندازي پرداختند . شدت تيرباران چنان بود كه سپاه اسلام روي به عقب نهاد ، گروهي اندك بر جاي ماندند ، ولي سرانجام گريختگان نيز بازگشتند و بر سپاه دشمن هجوم بردند و ايشان را بشكستند.

در تابستان سال 9 ق ، به پيامبر (ص) خبر رسيد كه روميان لشكري ساخته اند و قصد حمله به مدينه دارند . پيامبر (ص) و مسلمانان به مقابله رفتند تا به تبوك رسيدند ، ولي جنگي رخ نداد و پيامبر (ص) پس از عقد پيمانهايي با قبايل آن حدود به مدينه بازگشت. پس از اين ماجرا كه به غزوة تبوك شهرت يافت ، اسلام در همه جاي جزيره العرب روي به گسترش نهاد . از اين پس همواره هياتهاي نمايندگي قبايل گوناگون به مدينه مي‌آمدند و به اسلام مي‌گرويدند . عملاً همة سال 10 ق را كه « سنه الوفود » خوانده شد ، پيامبر (ص) در مدينه بود و فرستادگان قبايل را مي‌پذيرفت . هم در اين سال پيامبر (ص) با مسيحيان نجران پيمان بست ، به حج رفت و در بازگشت در جايي به نام غدير خم ، علي بن ابي طالب (ع) را « مولا» ي مسلمانان پس از خود اعلام كرد.

در اوايل سال 11 ق ، بيماري و رحلت پيامبر (ص) پيش آمد . چون بيماري پيامبر (ص) سخت شد ، به منبر رفت و مسلمانان را به مهرباني با يكديگر سفارش فرمود و گفت اگر كسي را حقي بر گردن من است بستاند ، يا حلال كند و اگر كسي را آزرده‌ام اينك براي تلافي آماده‌ام. وفات پيامبر (ص) در 28 صفر سال 11 ق ، يا به روايتي در 12 ربيع الاول همان سال در 63 سالگي روي داد . در آن وقت از فرزندان او جز حضرت فاطمه ( ع) كسي زنده نبود . ديگر فرزندانش ،از جمله ابراهيم كه يكي دو سال پيش از وفات پيامبر‌(ص) به دنيا آمد ، همگي در گذشته بودند. پيكر مطهر پيامبر(ص) را حضرت علي (ع) به ياري چند تن ديگر از خاندان او غسل داد و كفن كرد و در خانه‌اش ـ كه اينك داخل در مسجد مدينه است ـ به خاك سپردند .

در وصف رفتار و صفات پيامبر (ص) گفته‌اند كه اغلب خاموش بود و جز در حد نياز سخن نمي‌گفت . هرگز تمام دهان را نمي‌گشود ، بيشتر تبسم داشت و هيچ گاه به صداي بلند نمي‌خنديد ، چون به سوي كسي مي خواست روي كند ، با تمام تن خويش بر مي‌گشت . به پاكيزگي و خوشبويي بسيار علاقه‌مند بود ، چندانكه چون از جايي گذر مي‌كرد ، رهگذران پس از او ، از اثر بوي خوش ، حضورش را در مي‌يافتند . در كمال سادگي مي‌زيست ، بر زمين مي‌نشست و بر زمين خوراك مي‌خورد و هرگز تكبر نداشت . هيچ گاه تا حد سيري غذا نمي‌خورد و در بسياري موارد ، به ويژه آنگاه كه تازه به مدينه در آمده بود ، گرسنگي را پذيرا بود . با اينهمه ، چون راهبان نمي‌زيست و خود مي‌فرمود كه از نعمتهاي دنيا به حد ، بهره گرفته ، هم روزه داشته ، و هم عبادت كرده است . رفتار او با مسلمانان و حتي با متدينان به ديگر اديان‌، روشي مبنتي بر شفقت و بزرگواري و گذشت و مهرباني بود . سيرت و زندگي او چنان مطبوع دل مسلمانان بود كه تا جزئي‌ترين گوشه هاي آن را سينه به سينه نقل مي كردند و آن را امروز هم سرمشق زندگي و دين خود قرار مي‌دهند .

پيام بنيادي اسلام ، بازگشت به هدف مشترك پيامبران ، يعني توحيد و يكتا پرستي بود ؛ باوري كه ايمان بدان در آموزه‌اي مشهور از پيامبر اكرم ( ص) ماية رستگاري انسان دانسته شده است : قولوا لا اله الا الله تفلحوا. در چنين تفكري ، همراه با اقامة « قسط» كه يكي از اهداف اصلي پيامبران الهي است ( نك : حديد 57/25 ) ، همة امتيازات بشري همچون رنگ و نژاد و زبان و جز آن تنها دستمايه‌اي براي شناخت مردمان از يكديگر دانسته شده ، و آنچه ملاك و ميزان برتري دانسته شده ، فقط « تقوا» است ( نك : حجرات / 49 / 13) . پيامبر اسلام (ص) براي تحقق اين جنبه از رسالت خويش ، در شهري كوچك حكومتي مبتني بر اصل توحيد و قسط بنا نهاد و اقوام ناسازگار حجاز و تهامه را به سوي اتحاد و تشكيل « امت واحده » رهنمون شد ( نك : انبياء / 21 / 92 ) كه به منزلة بازگشتي به اين پيشينة قرآني بود كه همگي مردمان نخست امتي يكپارچه بوده اند و پيامبران همواره كوشيده اند تا يگانگي امت را باز گردانند و قوام بخشند ( بقره / 2/ 213 ) . پيام رسالت آن حضرت ، هر چند كه نخست مي‌بايست انذار خود را از قوم و بوم خود آغاز مي‌كرد ( نك : انعام /6/ 92 ) ، از آغاز پيامي جهان شمول بود ( يوسف / 12/ 104 ) . در برخورد با آداب و رسوم مردمان عرب ، اگر چه قرآن در مقام ستيز با مظاهر ناپسند آن بر آمده، و مثلاً حميت اعراب پيش از اسلام را « حميه الجاهليه » خوانده است ( نك : فتح / 48 / 26 ) ، اما در برخورد با رسوم پسنديده و گاه مبتني بر تعاليم آسماني ، نقش اسلام جهت بخشي توحيدي و تصحيح انحرافها بود .

برداشت از سایت : www.aviny.com



:: برچسب‌ها: زندگی نامه پیامبر , زندگی نامه , پیامبر , خلاصه زندگی نامه پیامبر , مختصری از زندگی پیامبر ,
تاریخ : 18 / 9 / 1394
بازدید : 739
نویسنده : رسول

آداب سفره :

« قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فِي الْمَائِدَةِ اثْنَتَا عَشْرَةَ خَصْلَةً يَجِبُ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ أَنْ يَعْرِفَهَا أَرْبَعٌ مِنْهَا فَرْضٌ وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا سُنَّةٌ وَ أَرْبَعٌ مِنْهَا تَأْدِيبٌ:

 فَأَمَّا الْفَرْضُ : فَالْمَعْرِفَةُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْمِيَةُ وَ الشُّكْرُ .

أَمَّا السُّنَّةُ : فَالْوُضُوءُ قَبْل الطَّعَامِ وَ الْجُلُوسُ عَلَى الْجَانِبِ الْأَيْسَرِ وَ الْأَكْلُ بِثَلَاثِ أَصَابِعَ وَ لَعْقُ الْأَصَابِعِ .

أَمَّا التَّأْدِيبُ : فَالْأَكْلُ مِمَّا يَلِيكَ وَ تَصْغِيرُ اللُّقْمَةِ وَ الْمَضْغُ الشَّدِيدُ وَ قِلَّةُ النَّظَرِ فِي وُجُوهِ النَّاس [1]»

امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: «در هر سفره دوازده خصوصيت است كه لازم است هر مسلمانى آنها را بداند: چهار عدد آنها لازم است، و چهار عدد آن سنت است، و چهار عدد آن ادب است.

اما آن چهار چيزى كه لازم است عبارتند از: شناخت حلال و حرام، خرسندى، بسم اللَّه گفتن، شكرگزارى.

و سنت عبارتند از: شستن دستها قبل از غذا خوردن، تكيه بر طرف چپ بدن، با سه انگشت غذا خوردن، تميز كردن انگشتان.

 و ادب عبارت است از: غذا خوردن از آنچه نزد خود است، كوچك گرفتن لقمه، جويدن زياد، كمتر نگاه كردن به صورت مردم»[2]

توضیح الفاظ معرفت و رضا و شکر :

معرفت : در این مورد دو احتمال است :

  1. منظور از معرفت این است که انسان به حلال و حرام بودن غذا توجه کند و غذایی را که بخورد که حلال است ، البته فرق نمی کند که این غذا مال خود او باشد (از کسب خودش و سر سفره خودش باشد) یا بر سفره دیگری باشد که در این صورت نیز خوردن غذایی که یقین به حرام بودن او داریم جایز نمی باشد و اگر شبهناک بود یا به الاجبار خورده شد لازم است که رد مظلمه بدهد.

  2. منظور ، معرفت نعمت دهنده است ، یعنی اینکه انسان بداند که نعمت دهنده خداوند متعال است و جز او روزی رسانی نیست ؛ چرا که این معرفت و توجه به نعمت دهنده موجب پدید آمدن شوق بر شکر می گردد[3].

رضا : منظور از رضا یعنی انسان به آنچه که از نعمت های دنیا نصیبش شده راضی و به دنبال آن شکرگذار باشد[4].

شکر :

تعريف شكر

شكر نعمت در مقابل كفران نعمت است . شكر نعمت اين است كه انسان ، سراسر جهان اعم از آفاق وانفس و عالم وآدم را نعمت خدا بداند وآگاه باشد كه در كنار سفره نعمت خدا نشسته است وبايد اين نعمت ها را بجا مصرف كند كسي كه اهل سير وسلوك وتهذيب نفس است بايد شاكر باشد[5].

که آثار فراوانی برای آن شمرده اند که انشاالله در مقاله ای مستقل به آنها خواهیم پرداخت



[1]- بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏63، ص: 413

[2]- الآداب الدينية للخزانة المعينية با ترجمه عابدى، ص: 275

[3]- آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏10، ص: 195

[4]- همان

[5]- مراحل اخلاق در قرآن ، ج11، ص 309



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: آداب سفره , توصیه های اسلامی برای سفره , توصیه اسلام به غذا , آداب غذا خوردن , حدیث امام حسن در مورد غذا ,
تاریخ : 18 / 9 / 1394
بازدید : 1337
نویسنده : رسول

3- انتخاب زمان مناسب برای گفت و گو

اصل دیگری که برای موفقیت آمیز بودن ارتباط کلامی لازمه بهش توجه کنیم ، زمان مناسب برای گفت و گوست .

اگر موضوعی ذهن شما را مشغول کرده و می خواهید هرچه زودتر آن را حل کنید ، مراقب باشید ممکن است عجله کار دستتان بدهد ، سعی کنید برای گفت و گو بهترین زمان را انتخاب کرد ؛ چون شاید دیگر این فرصت گفت و گو پیش نیاید و همسرتان در مقابل گفته شما موضع سختی بگیرند و شما همیشه پشیمان باشید از اینکه چرا زمان مناسبی را انتخاب نکرده بودید.

زمان مناسب چه زمانی است ؟

1- زمانی که دو طرف گفت و گو خسته نیستند :

زمانی که خسته هستید و حوصله کافی برای گوش کردن به حرفهای مخاطب ندارید بهتر است گفت و گو را شروع نکنید و آن را به زمان دیگری موکول کنید ، چرا که خستگی باعث می شود نتوانید از کلمات به درستی و در جای خود استفاده کنید و همچنین آمادگی روحی کافی برای شنیدن انتقاد یا حتی حرفهای معمولی از طرف مقابل را ندارید و این ممکن است باعث مشاجره و یا حتی بدتر شود.

یا زمانی که همسرتان بعد از یک روز کاری خسته است ، هرگز گفت و گو را آغاز نکنید ، هر چند که می خواهید در مورد موضوع معمولی مانند کارهای روزانه ای که انجام داده اید صحبت کنید.

2- زمانی که طرفین گفت و گو کلافه نیستند :

دوران قاعده گی در زنان یکی از زمانهایی است که می تواند گفت و گو را به شکست بکشاند و یک ماجرای ساده را تبدیل به موضوع حل نشدنی کند ، پس هر دو طرف سعی کنید در دوران قاعده گی از گفت گو بر سر مسائل جنجالی یا حساس اجتناب کنید [1].

آقای محترم توجه داشته باش که همسرت با تو تفاوت دارد ، تو ممکن است در حالی که کارهایت عقب افتاده است بتوانی بنشینی و چایی بخوری اما همسرت تا زمانی که خانه را مثل دسته گل نکرده کلافه است ، پس صبر کن تا کارهایش تمام شود .

و همچنین خانم محترم درک کن ، وقتی همسرت کنترل را در دست گرفته و خیره به تلویزیون نگاه می کند یا زمانی که موقعیت شغلیش به خطر افتاده یا موقعیتهای دیگری که او را کلافه کرده است ، زمان مناسبی برای دلداری دادن و به قول خودتان غمخوار هم بودن نیست ، بگذار توی خودش باشد تا دریای متلاطمش را با اندیشه و رسیدن به راه حل به بند بکشد بعد از آن نوبت توست که قوت قلبش باشی و دلداریش بدهی.

3- زمان کافی برای گفت و گو دارید:

توجه داشته باشید که هر گفت و گویی مدت زمان خاصی لازم دارد ، مثلا برای احوال پرسی چند ثانیه یا دقیقه کافی است یا برای ابراز محبت زبانی به همسر چند دقیقه یا حتی چند ثانیه کافی است اما برخی گفت و گوها زمان بیشتری می خواهند ؛ بنابراین توجه داشته باشید که اگر می خواهید مشکلی را با گفت و گو حل کنید باید برای آن وقت و فرصت کافی داشته باشید هرگز در عرض چند دقیقه نمی توان مسئله ی اخلافی که چند سال است حل نشده را حل کرد .

اگر عجله دارید و فرصت کافی برای ادامه گفت و گو ندارید بهتر است آن را از اول شروع نکنید تا اینکه بخواهید نیمه تمام رهایش کنید .

و همچنین توجه داشته باشید که شما تنها طرف گفت و گو نیستید و همسرتان نیز مخاطب شما هست بنابراین در نظر داشته باشید که او نیز زمان کافی داشته باشد .

علاوه بر این سه مورد ، موارد دیگری نیز ممکن است باشد و هر زن و شوهری باید تلاش کنند تا زمان مناسب هر گفت و گویی را پیدا کنند .

دوستان عزیز هم اگر موردی به ذهنشان رسید بفرمایند تا اصلاح یا اضافه کنیم .



[1] - http://www.tanzimekhanevadeh.com/wedlock/1492-appropriate-time-for-talks-with-wife



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: گفت و گو با همسر , زمان مناسب گفت و گو , زمان گفت و گو , حل مشکلات با گفت و گو , گفت و گو در زمان خستگی , سبک زندگی اسلامی در گفت و گو میان زن و شوهر ,
تاریخ : 17 / 9 / 1394
بازدید : 1388
نویسنده : رسول

2- انتخاب مکان مناسب برای گفت و گو

اصل دیگری که در ارتباط کلامی باید به آن توجه نمود ، عنصر مکان می باشد ؛که در دین اسلام به آن تاکید شده است و می تواند نتیجه گفت و گو را تغییر دهد ؛ اگر به آن توجه کنیم می توانیم گفت وگویی آرام و سازنده داشته باشیم که موجب حل اختلافات خانوادگی و عقیدتی و ... شود ، و اگر به آن توجه نکنیم می تواند کار را از آنچه که هست خرابتر کند.

 

زن و شوهر هر دو باید این اصل را رعایت کنند و گفت وگو را در مکانی مناسب انجام دهند ؛ حال سوالی که پیش می آید این است که مکان مناسب کجاست و آیا ملاک کلی میتوان گفت یا نه ؟

چند ملاک برای مکان مناسب :

1-مکانی است که فرد مورد گفت و گو در آن احساس آرامش و امنیت کند.                         

در رفتارهای بین فردی احساسات فردی تاثیر بسزایی دارد و باید مورد توجه قرار بگیرد ، مثلا در مکانی که فرد احساس آرامش نمی کند نمی توان از ابراز علاقه نسبت به او نتیجه گرفت یا زمانی که فرد احساس امنیت نمی کند نمی توان توقع داشت که معشوقه ی خود را مورد نوازش قرار داده و به او ابراز عشق نماید .

آقایون باید توجه داشته باشند که در بسیاری از موارد خیابان یا محل کار خانم یا محیط های مانند اینها موقعیت مناسبی برای ابراز علاقه نمی باشد چون ممکن است خانمها در این محیطها احساس آرامش و امنیت کمتری داشته باشند و پاسخ مناسبی به این احساس او ندهند .

همچنین خانم ها نیز باید توجه داشته باشند که برخی محیط ها که شوهر در آنها احساس راحتی یا امنیت نمی کند مکان مناسبی برای توقع ابراز محبت و علاقه نمی باشد .

2-    گفت و گو باعث تحقیر او نگردد .

در دین اسلام توصیه شده است که اگر زن و شوهر در یکدیگر نقص و عیبی می بینند فورا برای رفع آن تلاش کنند[1] ، اما این فورا به معنای شتابزدگی و عدم ملاحظات لازمه نیست ، اکثر اختلافاتی که ممکن است بین زن و شوهر پیش بیاید ناشی از ارتباط نامناسب کلامی است و در ارتباط نامناسب کلامی تحقیر شدن یا تحقیر کردن سهم بسیاری دارد ، که در دین اسلام نیز به اجتناب از آن امر شده است [2].

هر عیبی که در همسر خود می بینید به او گوش زد کنید ، اما در محیط جمع مانند محیط های خانوادگی یا دوستان به هیچ عنوان نباید فرد را با گفتن و گوشزد کردن عیبهایش مورد تحقیر قرار داد چرا که انسانها در شرایط عادی در مقابل تحقیر عکس العمل شدیدی از خود نشان می دهند که ممکن است با بر شمردن عیبهای شما و بالا گرفتن دعوا یا حالات دیگر خود را نشان دهد .

نتیجه تصویری برای دعوای زن و شوهر در جمع

3-    در مکانی که منافی عفت نباشد .

ابراز عشق و محبت به همسر و فرزندان بسیار مهم و ضروری است ، که باعث مستحکمتر شدن رابطه عاطفی [3]، احساس رضایت از زندگی ، ایجاد محبت بیشتر و ... می گردد و در دین اسلام نیز بر آن تاکید فراوانی شده است [4]؛ اما هر مکانی برای ابراز علاقه و محبت مکان مناسبی نیست در محیطی که فرزندان حضور دارند ، والدین باید توجه کنند که از رفتارها و گفتارهایی که منافی عفت و حتی عاملی برای بلوغ زودرس است حتما اجتناب ورزند ، یا در محیط های دوستانه و حتی خانوادگی مرزی را برای ابراز محبت مشخص کنند و از زیاده روی در این مسئله به بهانه نشان دادن (یا به رخ کشیدن) محبت و علاقه به همدیگر خود داری کنند ، همانطور که حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند : «و لا تعد بکرامتها نفسها »[5] در گرامی داشت همسرت زیاده روی نکن .

البته این موارد ، موارد کلی بودند و هر زن و شوهری باید با مهارت های خود ، مکان مناسب گفت و گو در مورد موضوعات مختلف را کشف کنند .



[1] - وسایل الشیعه، مقدمات نکاح

[2] - نهج الفصاحه ، ابوالقاسم پاینده ، ص 472

[3] - اصول کافی ، ج2، ص 644

[4] - مستدرک الوسائل، ج2، ص 351 و ج 14، ص 157

[5] - نهج البلاغه ، خطبه 16



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: انتخاب مکان مناسب برای گفت و گو , اصل دوم در ارتباط کلامی , اصول ارتباط کلامی , گفت و گو و محبت بین زن و شوهر , ارتباط کلامی در اسلام , ابراز علاقه به همسر , پرهیز از تحقیر , عفت در گفتار ,
تاریخ : 17 / 9 / 1394
بازدید : 559
نویسنده : رسول
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم


به عموم جوانان در کشورهای غربی‌
حوادث تلخی که تروریسم کور در فرانسه رقم زد، بار دیگر مرا به گفتگو با شما جوانان برانگیخت. برای من تأسّف‌بار است که چنین رویدادهایی بستر سخن را بسازد، امّا واقعیّت این است که اگر مسائل دردناک، زمینه‌ای برای چاره‌اندیشی و محملی برای همفکری فراهم نکند، خسارت دوچندان خواهد شد. رنج هر انسانی در هر نقطه از جهان، به‌خودی‌خود برای همنوعان اندوه‌بار است. منظره‌ی کودکی که در برابر دیدگان عزیزانش جان میدهد، مادری که شادی خانواده‌اش به عزا مبدّل میشود، شوهری که پیکر بی‌جان همسرش را شتابان به سویی میبرد، و یا تماشاگری که نمیداند تا لحظاتی دیگر آخرین پرده‌ی نمایش زندگی را خواهد دید، مناظری نیست که عواطف و احساسات انسانی را برنینگیزد. هرکس که از محبّت و انسانیّت بهره‌ای برده باشد، از دیدن این صحنه‌ها متأثّر و متألّم میشود؛ چه در فرانسه رخ دهد، چه در فلسطین و عراق و لبنان و سوریه. قطعاً یک‌ونیم میلیارد مسلمان همین احساس را دارند و از عاملان و مسبّبان این فجایع، منزجر و بیزارند. امّا مسئله این است که رنجهای امروز اگر مایه‌ی ساختن فردایی بهتر و ایمن‌تر نشود، فقط به خاطره‌هایی تلخ و بی‌ثمر فرو خواهد کاست. من ایمان دارم که تنها شما جوانهایید که با درس گرفتن از ناملایمات امروز، قادر خواهید بود راه‌هایی نو برای ساخت آینده بیابید و سدّ بیراهه‌هایی شوید که غرب را به نقطه‌ی کنونی رسانده است.

درست است که امروز تروریسم درد مشترک ما و شما است، امّا لازم است بدانید که ناامنی و اضطرابی که در حوادث اخیر تجربه کردید، با رنجی که مردم عراق، یمن، سوریه، و افغانستان طیّ سالهای متمادی تحمّل کرده‌اند دو تفاوت عمده دارد؛ نخست اینکه دنیای اسلام در ابعادی بمراتب وسیع‌تر، در حجمی انبوه‌تر و به مدّت بسیار طولانی‌تر قربانی وحشت‌افکنی و خشونت بوده است؛ و دوّم اینکه متأسّفانه این خشونتها همواره از طرف برخی از قدرتهای بزرگ به شیوه‌های گوناگون و به شکل مؤثّر حمایت شده است. امروز کمتر کسی از نقش ایالات متّحده‌ی آمریکا در ایجاد یا تقویت و تسلیح القاعده، طالبان و دنباله‌های شوم آنان بی‌اطّلاع است. در کنار این پشتیبانی مستقیم، حامیان آشکار و شناخته‌شده‌ی تروریسم تکفیری، علی‌رغم داشتن عقب‌مانده‌ترین نظامهای سیاسی، همواره در ردیف متّحدان غرب جای گرفته‌اند، و این در حالی است که پیشروترین و روشن‌ترین اندیشه‌های برخاسته از مردم‌سالاری‌های پویا در منطقه، بی‌رحمانه مورد سرکوب قرار گرفته است. برخورد دوگانه‌ی غرب با جنبش بیداری در جهان اسلام، نمونه‌ی گویایی از تضاد در سیاستهای غربی است.

چهره‌ی دیگر این تضاد، در پشتیبانی از تروریسم دولتی اسرائیل دیده میشود. مردم ستمدیده‌ی فلسطین بیش از شصت سال است که بدترین نوع تروریسم را تجربه میکنند. اگر مردم اروپا اکنون چند روزی در خانه‌های خود پناه میگیرند و از حضور در مجامع و مراکز پرجمعیّت پرهیز میکنند، یک خانواده‌ی فلسطینی ده‌ها سال است که حتّی در خانه‌ی خود از ماشین کشتار و تخریب رژیم صهیونیست در امان نیست. امروزه چه نوع خشونتی را میتوان از نظر شدّت قساوت با شهرک‌سازی‌های رژیم صهیونیست مقایسه کرد؟ این رژیم بدون اینکه هرگز به‌طور جدّی و مؤثّر مورد سرزنش متّحدان پرنفوذ خود و یا لااقل نهادهای بظاهر مستقلّ بین‌المللی قرار گیرد، هر روز خانه‌ی فلسطینیان را ویران و باغها و مزارعشان را نابود میکند، بی‌آنکه حتّی فرصت انتقال اسباب زندگی یا مجال جمع‌آوری محصول کشاورزی را به آنان بدهد؛ و همه‌ی اینها اغلب در برابر دیدگان وحشت‌زده و چشمان اشک‌بار زنان و کودکانی روی میدهد که شاهد ضرب و جرح اعضای خانواده‌ی خود و در مواردی انتقال آنها به شکنجه‌گاه‌های مخوفند. آیا در دنیای امروز، قساوت دیگری را در این حجم و ابعاد و با این تداوم زمانی می‌شناسید‌؟ به گلوله بستن بانویی در وسط خیابان فقط به جرم اعتراض به سربازِ تا دندان مسلّح، اگر تروریسم نیست پس چیست؟ این بربریّت چون توسّط نیروی نظامی یک دولت اشغالگر انجام میشود، نباید افراطی‌گری خوانده شود؟ یا شاید این تصاویر فقط به این علّت که شصت سال مکرّراً از صفحه‌ی تلویزیون‌ها دیده شده، دیگر نباید وجدان ما را تحریک کند.

لشکرکشی‌های سالهای اخیر به دنیای اسلام که خود قربانیان بی‌شماری داشت، نمونه‌ای دیگر از منطق متناقض غرب است. کشورهای مورد تهاجم، علاوه بر خسارتهای انسانی، زیرساخت‌های اقتصادی و صنعتی خود را از دست داده‌اند، حرکت آنها به سوی رشد و توسعه به توقّف یا کندی گراییده، و در مواردی ده‌ها سال به عقب برگشته‌اند؛ با وجود این، گستاخانه از آنان خواسته میشود که خود را ستمدیده ندانند. چگونه میتوان کشوری را به ویرانه تبدیل کرد و شهر و روستایش را به خاکستر نشاند، سپس به آنها گفت که لطفاً خود را ستمدیده ندانید! به جای دعوت به نفهمیدن و یا از یاد بردن فاجعه‌ها، آیا عذرخواهیِ صادقانه بهتر نیست؟ رنجی که در این سالها دنیای اسلام از دورویی و چهره‌آرایی مهاجمان کشیده است، کمتر از خسارتهای مادّی نیست.

جوانان عزیز! من امید دارم که شما در حال یا آینده، این ذهنیّت آلوده به تزویر را تغییر دهید؛ ذهنیّتی که هنرش پنهان کردن اهداف دور و آراستن اغراض موذیانه است. به نظر من نخستین مرحله در ایجاد امنیّت و آرامش، اصلاح این اندیشه‌ی خشونت‌زا است. تا زمانی که معیارهای دوگانه بر سیاست غرب مسلّط باشد، و تا وقتی که تروریسم در نگاه حامیان قدرتمندش به انواع خوب و بد تقسیم شود، و تا روزی که منافع دولتها بر ارزشهای انسانی و اخلاقی ترجیح داده شود، نباید ریشه‌های خشونت را در جای دیگر جستجو کرد.

متأسّفانه این ریشه‌ها طیّ سالیان متمادی، بتدریج در اعماق سیاستهای فرهنگی غرب نیز رسوخ کرده و یک هجوم نرم و خاموش را سامان داده است. بسیاری از کشورهای دنیا به فرهنگ بومی و ملّی خود افتخار میکنند، فرهنگهایی که در عین بالندگی و زایش، صدها سال جوامع بشری را بخوبی تغذیه کرده است؛ دنیای اسلام نیز از این امر مستثنا نبوده است. امّا در دوره‌ی معاصر، جهان غرب با بهره‌گیری از ابزارهای پیشرفته، بر شبیه‌سازی و همانندسازی فرهنگی جهان پافشاری میکند. من تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملّتها و کوچک شمردن فرهنگهای مستقل را یک خشونت خاموش و بسیار زیان‌بار تلقّی میکنم. تحقیر فرهنگهای غنی و اهانت به محترم‌ترین بخشهای آنها در حالی صورت میگیردکه فرهنگ جایگزین، به‌هیچ‌وجه از ظرفیّت جانشینی برخوردار نیست. به طور مثال، دو عنصر «پرخاشگری» و «بی‌بندوباری اخلاقی» که متأسّفانه به مؤلّفه‌های اصلی فرهنگ غربی تبدیل شده است، مقبولیّت و جایگاه آن را حتّی در خاستگاهش تنزّل داده است. اینک سؤال این است که اگر ما یک فرهنگ ستیزه‌جو، مبتذل و معناگریز را نخواهیم، گنهکاریم؟ اگر مانع سیل ویرانگری شویم که در قالب انواع محصولات شبه هنری به سوی جوانان ما روانه میشود، مقصّریم؟ من اهمّیّت و ارزش پیوندهای فرهنگی را انکار نمیکنم. این پیوندها هر گاه در شرایط طبیعی و با احترام به جامعه‌ی پذیرا صورت گرفته، رشد و بالندگی و غنا را به ارمغان آورده است. در مقابل، پیوندهای ناهمگون و تحمیلی، ناموفّق و خسارت‌بار بوده است. با کمال تأسّف باید بگویم که گروه‌های فرومایه‌ای مثل داعش، زاییده‌ی این‌گونه وصلتهای ناموفّق با فرهنگهای وارداتی است. اگر مشکل واقعاً عقیدتی بود، میبایست پیش از عصر استعمار نیز نظیر این پدیده‌ها در جهان اسلام مشاهده میشد، درحالی‌که تاریخ، خلاف آن را گواهی میدهد. مستندات مسلّم تاریخی بروشنی نشان میدهد که چگونه تلاقی استعمار با یک تفکّر افراطی و مطرود، آن‌هم در دل یک قبیله‌ی بدوی، بذر تندروی را در این منطقه کاشت. وگرنه چگونه ممکن است از یکی از اخلاقی‌ترین و انسانی‌ترین مکاتب دینی جهان که در متن بنیادینِ خود، گرفتن جان یک انسان را به مثابه‌ی کشتن همه‌ی بشریّت میداند، زباله‌ای مثل داعش بیرون بیاید؟

از طرف دیگر باید پرسید چرا کسانی که در اروپا متولّد شده‌اند و در همان محیط، پرورش فکری و روحی یافته‌اند، جذب این نوع گروه‌ها میشوند؟ آیا میتوان باور کرد که افراد با یکی دو سفر به مناطق جنگی، ناگهان آن‌قدر افراطی شوند که هم‌وطنان خود را گلوله‌باران کنند؟ قطعاً نباید تأثیر یک عمر تغذیه‌ی فرهنگی ناسالم در محیط آلوده و مولّد خشونت را فراموش کرد. باید در این زمینه تحلیلی جامع داشت، تحلیلی که آلودگی‌های پیدا و پنهان جامعه را بیابد. شاید نفرت عمیقی که طیّ سالهای شکوفایی صنعتی و اقتصادی، در اثر نابرابری‌ها و احیاناً تبعیض‌های قانونی و ساختاری در دل اقشاری از جوامع غربی کاشته شده، عقده‌هایی را ایجاد کرده که هر از چندی بیمارگونه به این صورت گشوده میشود.

به‌هرحال این شما هستید که باید لایه‌های ظاهری جامعه‌ی خود را بشکافید، گره‌ها و کینه‌ها را بیابید و بزدایید. شکافها را به جای تعمیق، باید ترمیم کرد. اشتباه بزرگ در مبارزه با تروریسم، واکنشهای عجولانه‌‌ای است که گسست‌های موجود را افزایش دهد. هر حرکت هیجانی و شتاب‌زده که جامعه‌ی مسلمان ساکن اروپا و آمریکا را که متشکّل از میلیون‌ها انسان فعّال و مسئولیّت‌پذیر است، در انزوا یا هراس و اضطراب قرار دهد و بیش از گذشته آنان را از حقوق اصلی‌شان محروم سازد و از صحنه‌ی اجتماع کنار گذارَد، نه تنها مشکل را حل نخواهد کرد بلکه فاصله‌ها را عمق، و کدورتها را وسعت خواهد داد. تدابیر سطحی و واکنشی ــ مخصوصاً اگر وجاهت قانونی بیابد ــ جز اینکه با افزایش قطب‌بندی‌های موجود، راه را بر بحرانهای آینده بگشاید، ثمر دیگری نخواهد داشت. طبق اخبار رسیده، در برخی از کشورهای اروپایی مقرّراتی وضع شده است که شهروندان را به جاسوسی علیه مسلمانان وامیدارد؛ این رفتارها ظالمانه است و همه میدانیم که ظلم، خواه‌ناخواه خاصیّت برگشت‌پذیری دارد. وانگهی مسلمانان، شایسته‌ی این ناسپاسی‌ها نیستند. دنیای باختر قرنها است که مسلمانان را بخوبی می‌شناسد؛ هم آن روز که غربیان در خاک اسلام میهمان شدند و به ثروت صاحبخانه چشم دوختند، و هم روز دیگر که میزبان بودند و از کار و فکر مسلمانان بهره جستند، اغلب جز مهربانی و شکیبایی ندیدند. بنابراین من از شما جوانان میخواهم که بر مبنای یک شناخت درست و با ژرف‌بینی و استفاده از تجربه‌های ناگوار، بنیانهای یک تعامل صحیح و شرافتمندانه را با جهان اسلام پی‌ریزی کنید. در این صورت، در آینده‌ای نه‌چندان دور خواهید دید بنایی که بر چنین شالوده‌ای استوار کرده‌اید، سایه‌ی اطمینان و اعتماد را بر سر معمارانش میگستراند، گرمای امنیّت و آرامش را به آنان هدیه میدهد، و فروغ امید به آینده‌ای روشن را بر صفحه‌ی گیتی میتاباند.

سیّدعلی خامنه‌ای
۸ آذر ۱۳۹۴



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , ,
:: برچسب‌ها: متن نامه آقا , نامه رهبری , متن نامه مقام معظم رهبری , جوانان غربی ,
تاریخ : 16 / 9 / 1394
بازدید : 1957
نویسنده : رسول

1- توجه به تفاوتهای روحی زن و مرد

اولین اصلی که زن و شوهر باید در گفت وگو های خود به آن توجه کنند ، تفاوتهای روحی و روانی یکدیگر است که می توان به دودسته عمومی و خصوصی تقسیم بندی نمود .

به عبارت دیگر ، برخی صفات یا حالات روحی هستند که در تمامی انسانها به یک صورت با شدت و ضعف متفاوت وجود دارند ، مثلا تمام انسانها از ظلم تنفر دارند ؛ برخی صفات نیز هستند که در میان انسانها مختص زنان یا مردان می باشد و معمولا گروه دیگر آن صفت یا حالت روحی را ندارد ، مثل اینکه تمام زنان معمولا در مواقع اضطراب بر جمع پناه می برند و دوست دارند با دیگران ارتباط کلامی برقرار کنند ، برخلاف آن  مردان دوست دارند به خلوت پناه ببرند و با کار یا غیره خود را مشغول کنند و معمولا تمایلی به برقراری ارتباط کلامی از خود نشان نمی دهند ؛ این دو دسته صفات در مورد تمام انسانها مگر قلیلی از آنها صدق می کند .

برخی صفات نیز هستند که مختص فرد خاصی است ، مثلا : فردی در حالت تمرکز روی شنیدهایش (هنگام گوش دادن) عادت دارد که با خودکار بازی کند یا نگاهش را به اطراف بچرخاند ؛ برخلاف آن فردی در همین حالت عادت دارد که چهارچشمی به صورت گوینده نگاه کند و دستانش را به حالت آزاد بگذارد و ...

منظور از توجه به تفاوتها این است که صفات خود را بر همگان یا بر طرف مقابل خود ، چه زن و چه شوهر باشد عمومیت ندهد ؛ و توجه داشته باشد که ممکن است عکس العمل طرف مقابل متفاوت با او باشد .

چگونه می توان تفاوتها را شناخت ؟

برای شناخت تفاوتها گروهی می توان به کتبی که در این زمینه نوشته شده است مراجعه کرد (و نمی توان در این نوشته آنها را گنجاند) ، اما برای فهمیدن تفاوتهای شخصی هر فرد باید با او زندگی کرد تا در مواجهه با شرایط متفاوت رفتارهای متفاوت شخص را دید و به آنها توجه نمود ؛ به همین دلیل است که در زندگی زناشویی آنهایی که سعی در شناختن و فهمیدن تفاوتهای یکدیگر دارند ، روز به روز با گذشت زمان بر محبت و علاقه آنها نسبت به یکدیگر افزوده می گردد و بهتر همدیگر را درک می کنند ، خلاصه زندگی شادتر و موفقتری دارند .

البته در این مورد مردان باید بیشتر از زنان توجه و دقت نمایند ؛ چرا که زنان معمولا در مهارت های کلامی از مردان جلوترند و بهتر می توانند ارتباط کلامی برقرار کنند[1] و همچنین اغلب زنان ، از بی توجهی شوهر بر گفته های آنها یا عدم توجه مردان بر تفاوتهای میان زن و مرد شکایت می کنند[2].



[1] - گلبرگ زندگی ، ج3، ص 148

[2] - گلبرگ زندگی ،ج3، ص 170



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: توجه به تفاوتهای زن و مرد در ارتباط کلامی , تفاوتهای زنان و مردان , رمز گفت و گو موفق ,
تاریخ : 15 / 9 / 1394
بازدید : 915
نویسنده : رسول

ارتباط کلامی

در قرآن کریم زبان یکی از نعمت ها شمرده شده است[1] که انسان می تواند با آن با اجتماع خود ارتباط برقرار نماید ، نیاز ها و عقاید خود را بیان نماید و چه بسا آن را وسیله رسیدن به بهشت قرار دهد.

 در محیط خانواده نیز ارتباط کلامی از اهمیت بسیاری برخوردار است ، به گونه ای که می توان گفت بسیاری از مشکلات به وجود آمده در خانواده ها چه در میان زن و شوهر و چه میان فرزندان با والدین یا با یکدیگر از سخن و زبان سرچشمه می گیرد.

نتیجه تصویری برای ارتباط کلامی میان زن و شوهر 

ارتباط کلامی میان زن و شوهر

زن و شوهر پایه و اولین اعضای یک خانواده هستند و ارتباط کلامی صحیح بین ایندو عضو اصلی ، موجب دوام و قوام این نهاد مقدس و تربیت غیر مستقیم نسل آینده می گردد ، چرا که ارتباط کلامی زمینه ساز ارتباط عاطفی که لازمه زندگی مشترک است می باشد.

 

ارتباط کلامی همانقدر که برای تحکیم روابط ضروری و مفید است در صورت ندانستن اصول آن می تواند ویرانگر و مخرب باشد ، بنابراین آگاهی از اصول آن و به کار گیری آنها بسیار ضروری و مهم است .

اصول مهمی که می توان در ارتباط کلامی میان زن و شوهر به آن اشاره نمود عبارتند از :

 

1-    توجه به تفاوت های روحی زن و مرد

2-    انتخاب مکان مناسب برای انواع گفت و گو

3-    انتخاب زمان مناسب برای گفت و گو

4-    انتخاب واژه های مناسب برای گفت و گو

5-    درک شرایط طرف مقابل

6-     رعایت اصول اخلاقی

7-    خوب گوش دادن به سخن طرف مقابل

 



[1] - سوره بلد ، آیه9



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: ارتباط کلامی , ارتباط کلامی میان زن و شوهر , اصول ارتباط کلامی , سخن گفتن , نحوه سخن گفتن , زبان ,
تاریخ : 14 / 9 / 1394
بازدید : 766
نویسنده : رسول

نقش خانواده در اجتماع

نهاد خانواده به عنوان کوچکترین و اولین نهاد اجتماعی شمرده می شود که اهمیت زیادی در تربیت افراد جامعه و پیشرفت جوامع بشری دارد .

اگر نهاد خانواده در جامعه ای تقویت شود و بتواند افراد جامعه را به درستی تربیت کند می توان گفت که آن جامعه پیشرفت خوبی خواهد نمود ، بر عکس اگر سست باشد یا به درستی از عهده تربیت فرزندان که در آینده ، اندیشمندان و سیاستمداران و ... جامعه را تشکیل می دهند برنیاید بدون شک آن جامعه با شکست عظیمی روبرو خواهد شد و هزینه های هنگفتی به جای صرف برای تقویت فرهنگ ، عمران و تولید علم صرف باز سازی آسیبهای اجتماعی ، درست کردن زندان و ... خواهد شد .

در فرهنگ اسلامی و همچنین ایرانی خانواده از نقش پر رنگتری نسبت به برخی جوامع دیگر برخوردار است اما متأسفانه در چند دهه گذشته مخصوصا سالهای اخیر این نهاد مقدس از سوی دشمنان مورد حمله و تاخت و تاز قرار گرفته است و از راه های مختلفی مانند ماهواره ، کتابها ، اینترنت و ... برای این هجوم شوم استفاده می کنند ؛ و در نهاد خانواده اولین نقش که مورد حمله قرار می گیرد نقش مادری یا نقش زن می باشد : چندی پیش مدیر عامل شبکه فارسی زبان فارسی وان ( farsi1 ) مهمان برنامه صدای آمریکا ( VOA ) بود. وقتی مجری برنامه از او پرسید: برنامه آینده شما چیست؟ او گفت تا سال ۲۰۲۰ کاری می کنیم که مردهای ایرانی خودشان زن هایشان را برای نمایش دادن از خانه بیرون بفرستند.

مجری برنامه گفت: مگر می شود مردهای ایرانی با آن همه غیرت این کار را بکنند؟

در جواب این سوال مهمان برنامه گفت : وقتی در آب صد درجه یک قورباغه را بیندازی یک دفعه بیرون می پرد، چون خیلی داغ است، اما وقتی یک قورباغه را در آب خنک بیندازی، برایش خیلی خوب است و وقتی آرام آرام آب جوش بیاید، قورباغه با اینکه گرمش است و می خواهد بیرون بپرد اما دیگه توانی برای بیرون پریدن ندارد. ما کاری می کنیم که زن های ایرانی آرام آرام تا جایی پیش بروند که دیگر خودشان بدانند که راهی برای برگشت ندارند[1].

به صورتی که امروزه شاهد افزایش روز افزون طلاق و خانه های مجردی یا زندگی های فردی هستیم .

حال برای مقابله با این حمله وحشتناک بهتر است که اهمیت خانواده در فرهنگ اسلام و ایران مورد بررسی قرار گیرد و همچنین برای جلوگیری از آسیبها باید نوع روابطی که باید در میان افراد خانواده برقرار باشد بررسی شده و به جامعه عرضه گردد.

به همین دلیل تصمیم گرفتیم در چند نوشته آینده ، سبک زندگی اسلامی در خانواده ، اعم از نوع روابط و آداب برخورد افراد با یکدیگر را مورد بررسی قرار دهیم.

انشا الله که مورد استفاده عزیزان قرار گیرد.



[1] - به نقل از سایت تحلیلی خبری : http://www.ourpresident.ir



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , خانواده , ,
:: برچسب‌ها: خانواده , مادر , زن , تربیت , فارسی وان , تهاجم فرهنگی , سبک زندگی اسلامی , رابرت مرداک , ,
تاریخ : 13 / 9 / 1394
بازدید : 530
نویسنده : رسول

                                             برای ظهور مولا صلوات...


:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , ,
:: برچسب‌ها: غروب جمعه , ,
تاریخ : 13 / 9 / 1394
بازدید : 1925
نویسنده : رسول

سبک زندگی انسان ارتباط مستقیمی با آرامش فرد دارد، فردی را تصور کنید که مطابق سبک زندگی اسلامی وقتی از خواب بیدار می شود ، مشغول نماز شب و بعد از آن نماز صبح می گردد و علاوه بر تخلیه ی امواج مضر از بدنش ، خود را در پناه بزرگی قرار می دهد که به بزرگی و عظمت ، قدرت و رحمت او ایمان و اعتقاد کامل دارد ؛ چنین فردی در مواجهه با مردم عدالت و انصاف را رعایت می کند و سعی می کند متعرض حقوق دیگران نگردد، وقتی مشکلی برایش پیش می آید می داند که حکمتی دارد و این باعث آرامش او می گردد.

اما در فرهنگ غربی فرد با صدای موسقی آرام (که باعث افسردگی میگردد) یا تند (که باعث اضطراب ، استرس و تخریب مغز می گردد) از خواب بیدار می شود و با ذهنی مشوش و مملواز ابهام از آینده ، به دنبال گذارن زندگی می رود و در مواجهه با مشکلات چون قدرت خود را محدود می داند به تلاطم و اندوه می افتد .

علاوه بر اینها موارد بسیاری است که به ما گوشزد می کند برای دستیابی به آرامش باید سبک زندگی خود را اسلامی کنیم .

در فرهنگ غربی به علت کوته نگری و ناقص بودن مبانی استدلالی ، برخی ها عالم قیامت را انکار می کنند بنابراین دائم در ترس و دلهره از بین رفتن هسند چرا که نفس و روح انسان ابدی طلب است و دوست ندارد نیست و نابود شود .

اما در فرهنگ اسلامی به علت برخورداری از رابطه ی مستقیم بین خالق و مخلوق مقصود حضرت محمد مصطفی (صل الله) و بعد از آن بین مخلوقات با راهنمای خدشه ناپذیر (یعنی قرآن) و مفسران حقیقی آن (یعنی ائمه) ، انسان را نابود شونده و از بین رونده نمی داند بلکه مطابق میل ابدی طلبی انسلان چندین مرتبه می فرماید خالدین فیها ، دائم خواهد بود و زوالی در کار نیست .

غرض از این همه سخن اینکه در فرهنگ غربی چون تنها ظاهر اجسام دیده می شود تنها بر ظاهر آنها برنامه ریخته می شود و از باطن و ذات غفلت می شود در حالی که در اسلام اینگونه نیست و این دو نگرش و جهانبینی باعث تفاوت در سبک زندگی ، آرزوها ، آرمانها ، اندیشه ها و خلاصه زندگی و فرهنگ می گردد.

در مورد آرامش نیز چنین است ، در فرهنگ غربی چیزهایی مثل موسیقی را موجب آرامش معرفی می کنند در حالی که موسیقیدانان بزرگ عاقبت دیوانه شده اند ؛ متاسفانه برخی مسلمانان هم که از غرب تاثیر گرفته اند با عقاید آنها همراهی می کنند و سعی می کنند وجه شرعی نیز برای آن بتراشند.

علاوه بر مواردی که در نوشته های قبلی نوشتم ، توصیه های فراوانی برای آرامش از سوی دین مقدس اسلام رسیده است ولی به علت طولانی بودن مطلب این موضوع را در اینجا به پایان می رسانیم و دوستانی که می خواهند بیشتر بدانند در فروم وبلاگ در خدمتیم عضو شوید تا باهم گفت و گو کنیم .

پایان


:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: سبک زندگی اسلامی و غربی , آرامش در اسلام و غرب ,
تاریخ : 12 / 9 / 1394
بازدید : 601
نویسنده : رسول

8- عاقبت اندیشی

عامل دیگری که باعث آرامش روحی انسان می شود عاقبت اندیشی است ، که در دین اسلام بر آن توصیه شده است .

خداوند متعال در سوره هود خطاب به پیامبر می فرماید : «وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ في‏ هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ[1]»ما از هر يك از سرگذشت هاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم و اراده‏ ات قوىّ گردد. و در اين (اخبار و سرگذشت ها،) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذكّر آمده است.

به نظر می رسد آرامشی که بیان می شود به خاطر چند مطلب باشد :

       1- به این خاطر که در آخر همه داستان های قرآنی حق بر باطل پیروز می شود و دانستن این باعث می شود که پیامبر (صلوات الله) از مقابله های قوم خود کمتر آزرده گردند ، چون می دانند که در نهایت پیروز خواهند شد و همچنین موعظه است برای مومنان که بدانند اگر مخالفت خدا و پیامبر نمایند عاقبت سرنگون شده و شکست می خورند .

       2- جنبه ی دیگری که می توان بیان کر این است که اگر انسان به عاقبت کاری که می خواهد انجام دهد فکر کند و خوب و بد عاقبت آن را در نظر داشته باشد ، از دو نظر آسودگی به وی می آید :

             1- از این جهت که دنبال کاری که پیش بینی می کند به نتیجه نمی رسد و انسان را به زحمت می اندازد یا اینکه حرام است نمی رود پس بنابراین کمتر در بلا می افتد و در واقع با حکمت گام بر می دارد

             2- و دیگر از این جهت که وقتی به عاقبت کار نیکی که انجام می دهد فکر می کند که موجب رضایت الهی خواهد شد ، سختیها و ناگواری ها را نادیده می گیرد و در دل آرام و مطمئن خواهد بود .

ادامه دارد ...



[1] - سوره هود آیه 120



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: آرامش , سبک زندگی اسلامی , عاقبت اندیشی , آینده نگری , عاقبت اندیشی و آرامش ,
تاریخ : 11 / 9 / 1394
بازدید : 525
نویسنده : رسول

7- اعتقاد به قیامت

یکی دیگر از عوامل آرامش آفرین ، ایمان و اعتقاد به قیامت است که می توان آن را از دو جنبه بررسی نمود :

1-    از این جنبه که شخص می داند سرای جزا و پاداشی هست و حق کسی زایل نخواهد شد.

2-    از این جنبه که انسان شخص می داند که با مرگ نابود و فنا نخواهد شد.

 خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید : «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ[1]»كسانى كه (به پيامبر اسلام) ايمان آورده‏اند، و كسانى كه به آئين يهود گرويدند و نصارى و صابئان [پيروان يحيى‏] هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هيچ گونه ترس و اندوهى براى آنها نيست. (هر كدام از پيروان اديان الهى، كه در عصر و زمان خود، بر طبق وظايف و فرمان دين عمل كرده‏اند، مأجور و رستگارند.)

همچنین در سوره مائده می فرماید : « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ [2]» آنها كه ايمان آورده‏اند، و يهود و صابئان و مسيحيان، هر گاه به خداوند يگانه و روز جزا، ايمان بياورند، و عمل صالح انجام دهند، نه ترسى بر آنهاست، و نه غمگين خواهند شد.

از این دو آیه به دست می آید که معتقدان قیامت حزن و اندوهی برآنها نیست ، می توان گفت ، کسانی که دائم به فکر آخرت اند و برای آن تلاش می کنند ، طبق مفاد این آیات امیدوارند و در دل آرامند که برای آخرت ذخیره ای اندوخته اند .

علاوه بر آن ، انسان در ذات و نفس خود دارای حس بسیار قوی و پویایی به نام حس ابدی طلبی است که باعث می شود این همه انسانها دنبال آب حیات باشند و برای آن افسانه سرایی کنند.

در فرهنگ غربی به دلیل عدم توجه به آموزه های دینی و تحریف کتب معتبره در نزد آنها ، خیال می کنند که هرکس بمیرد دیگر نابود و فنا می شود بنابراین دائم در دلهره و اضطراب به سر می برند که یک وقت نمیرند و زندگیشان تمام نشود .

اما در فرهنگ اسلامی بنابر فرموده خداوند متعال در قرآن کریم مرگ تنها انتقال دهنده انسان از عالمی به عالم دیگر است و نیستی و نابودی در کار نیست ، بنابراین انسانهای باایمان که به قیامت و عالم بعد از مرگ اعتماد و اطمینان کامل دارند با وجود ترس از سختیهای مرگ و دنیای بعد از آن همیشه در دل آرامشی دارند و مطمئن هستند که اگر ظلمی بر آنها بشود یا اگر احسانی از سوی آنها صادر شود بدون اجر و پاداش نخواهد ماند ؛بنابراین دائما از آرامش روحی و روانی و به طبع آن سلامت روحی و روانی خوبی برخوردارند.

برخلاف تصور برخی ها که می گویند وقتی از مرگ حرف می زنیم دلمان می گیرد و آرامشمان را از دست می دهیم ، اولیای الهی با غلبه بر شیطان رانده شده از یاد مرگ آرامش و سکون می گیرند .



[1]  - سوره بقره ، آیه 62
[2] - سوره مائده ، آیه 69


:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: سرای آخرت و آرامش , رابطه اعتقاد به قیامت و آرامش , آرامش روحی و روانی , ابدی طلبی انسان , فرهنگ غرب و اسلام , ,
تاریخ : 10 / 9 / 1394
بازدید : 460
نویسنده : رسول
تعریف فرهنگ از دیدگاه حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای
خلقیات اجتماعی، رفتارهای اجتماعی را به وجود می آورند. بنابراین، درست است که مقوله فرهنگ در موارد زیادی شامل رفتارها هم می شود، اما اساس و ریشه فرهنگ، عبارت است از عقیده، برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات فردی و خلقیات اجتماعی و ملی.

بنده چند نمونه از خلقیات اجتماعی و ملی را که برای یک ملت تعیین کننده است، در این جا عرض می کنم. مثلاً عزم و اراده، غرور ملی، احساس توانایی، احساس قدرت بر اقدام و عمل و سازندگی، انضباط، نشاط، همکاری و مشارکت. اگر فرض کنیم ملتی همراه با ایمان و عقیده ای که دارد، این اخلاقیات را هم دارا باشد، خواهیم دید که چقدر در رسیدن به اهداف و آرمان هایش، به او کمک خواهد کرد. بنابراین، به نظر ما، مقوله فرهنگ از نظر تأثیرش در آینده یک ملت و یک کشور، با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست؛ اهمیت مقوله فرهنگ از این جاست.2

من فرهنگ کشور را در سه عرصه مهم و عام مشاهده می کنم:

اول در عرصه تصمیم های کلان کشور است؛ یعنی فرهنگ به عنوان جهت دهنده به تصمیم های کلان کشور، حتّی تصمیم های اقتصادی، سیاسی، مدیریتی و یا در تولید، نقش دارد. وقتی ما می خواهیم ساختمان بسازیم و شهرسازی کنیم، در واقع، با این کار، داریم فرهنگی را ترویج یا تولید می کنیم یا اشاعه می دهیم. وقتی تولید اقتصادی هم می کنیم، در واقع، داریم از این طریق، فرهنگی را تولید می کنیم؛ اشاعه می دهیم یا اجرا می کنیم. اگر در سیاست خارجی، مذاکره ای می کنیم و تصمیمی می گیریم، عیناً همین معنا وجود دارد.

بنابراین، فرهنگ، مثل روحی است که در کالبد همه فعالیت های گوناگون کلان کشوری، حضور و جریان دارد. فرهنگی که باید در تولید، خدمات، ساختمان سازی، کشاورزی، صنعت، سیاست خارجی و تصمیمات امنیتی، رعایت شود و حدود را معین و جهت را مشخص کند، چیست؟ این باید در این جا معین شود. بنابراین، فرهنگ، جهت دهنده به تصمیم های کلان کشور است؛ این در واقع، اهمیت و بناگذاشتنِ یک مبنای فرهنگی را در این جا به ما نشان می دهد.

دوم به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومی جامعه است. حرکت جامعه، بر اساس فرهنگ آن جامعه است. اندیشیدن و تصمیم گیری جامعه، بر اساس فرهنگی است که بر ذهن آن حاکم است. دولت و دستگاه حکومت، نمی تواند از این واقعیتِ مهم، خود را کنار نگه دارد. وقتی مردم در خانواده، ازدواج، کسب، لباس پوشیدن، حرف زدن و تعامل اجتماعی شان، در واقع دارند با یک فرهنگ حرکت می کنند - بنده پیش از انقلاب در سخنرانی هایم مثال می زدم و می گفتم فرهنگ مثل توری است که ماهی ها بدون این که خودشان بدانند، در داخل این تور، دارند حرکت می کنند و به سمتی هدایت می شوند - دولت و مجموعه حکومت، نمی تواند خود را از این موضوع برکنار بدارد و بگوید بالاخره فرهنگی وجود دارد و مردم به چیزی فکر می کنند؛ نه، ما مسئولیت داریم این فرهنگ را بشناسیم؛ اگر ناصواب است، آن را تصحیح کنیم؛ اگر ضعیف است، آن را تقویت کنیم؛ اگر در آن نفوذی هست، دست نفوذی را قطع کنیم. بنابراین، فرهنگ به عنوان شکل دهنده به ذهن و رفتار عمومی جامعه هم یکی از میدان های اساسی است.

چیزهایی که در فرهنگ عمومی ما ضعیف است، یا جایش کم است، یا به قول آقایان، احتیاج به دُز بالاتری دارد، کدام است؟

یکی از آنها انضباط است. جامعه ما، به انضباط، نهایت نیاز را دارد.

دیگری اعتماد به نفس ملی و اعتزاز ملی است؛ یعنی احساس عزت کردن از این که من اهل ایرانم. به قول سهراب سپهری، «اهل کاشانم، روزگارم بد نیست»؛ این، افتخار است. یا در جای دیگر می گوید: «من مسلمانم». اعتزاز به ایرانی بودن؛ ما به این نیاز داریم. البته این با ملی گرایی ناقص - همان ناسیونالیسم منفی مطرودی که ما همیشه آن را رد می کردیم - نباید اشتباه شود. این، ناسیونالیسم مثبت است. این، ملی گرایی، به معنای خوب قضیه است. ما به این احتیاج داریم.

مورد بعدی، قانون پذیری است؛ به هم تنه نزدن؛ از هم جلو نیفتادن؛ حق همدیگر را برنداشتن؛ توی جیب همدیگر دست نکردن. اینها قانون است و ما در جامعه، اینها را لازم داریم.

موضوع دیگر، غیرت ملی است. اگر ببینیم کسی دارد به نحوی از انحا، به مرزهای فرهنگی یا دینی یا جغرافیایی یا ملی ما تعرض می کند یا فکر تعرض دارد، باید خون ما به جوش بیاید و غیرت ما تحریک شود.

مقوله بعدی، تدین و دین باوری است؛ دین باوری، با همان معنای عام خودش. من به دانشجویان هم این نکته را گفتم که هر کس شب بیست و یکم، قرآن سرش گرفت و «بک یا الله» گفت، از نظر من، او همان دانشجویی است که من می گویم متدین و خدایی و مسلمان و حزب اللهی است؛ کاری ندارم از کدام حزب و جناح و تشکیلات است. ما باید همه را به این طرف بکشانیم که شب بیست و یکم ماه رمضان، احساس کنند دلشان به سمت مسجد و قرآن می کشد. این حالت، برای کشور ما، خیلی لازم است.

موارد دیگر، فرهنگ ازدواج، فرهنگ رانندگی، فرهنگ خانواده، فرهنگ اداره و فرهنگ لباس است. بنده با مُد، خیلی موافقم و جزء آدم هایی هستم که به مُد گرایش دارم؛ اما مُدی که از داخل جوشیده باشد؛ چون مُد، یعنی ابتکار و نوآوری؛ نه چیزی که از بیرون بیاید. مُد آرایش مو و لباس و حرف زدن ما، همه اش دارد از بیرون می آید.

الگوی مصرف وسائل زندگی، مهم است؛ فرش و پرده و چراغمان چه طوری باشد؟ اینها را نمی شود ندیده گرفت. اگر کسی توی بحر این کارها برود، می بیند چقدر سرمایه و فکر و همت و هنر، صرف اینها می شود که گاهی بسیاری از آنها بیهوده است. بالاخره جایی باید موضع خود را درباره اینها معین کند؛ حتّی اگر بگوید من الان وقت ندارم و اولویتم تعیین لباس ملی نیست؛ خیلی خوب، معلوم بشود که ما تا پنج سال یا ده سال، این اولویت را نداریم و می خواهیم آن را کنار بگذاریم؛ اما بالاخره این انبار مجموعه فرهنگی، [باید] صاحبی داشته باشد. این هم فرهنگ در عرصه دوم است.

عرصه سوم فرهنگ، سیاست های کلان آموزشی و علمی دستگاه های موظف دولت است؛ یعنی آموزش و پرورش، آموزش عالی و بهداشت و درمان. دستگاه های موظف دولت، بالاخره باید سیاست های کلان آموزشی و علمی شان را از مرکزی بگیرند. درست است که آموزش و پرورش خودش یک مجمع مشورتی دارد، ولی او کار دیگری می کند و نزدیک به اجراست و اما این، دورتر از اجراست؛ کلان تر و وسیع تر نگاه می کند.3

 

1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار عالمان و روحانیون تبریز، 5/5/1372.

2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 19/9/1379.

3. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 26/9/1381.

 برگرفته از وبلاگ :http://iran313.blogfa.com



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , فرهنگ , ,
:: برچسب‌ها: فرهنگ , فرهنگ از دیدگاه رهبری , تعریف فرهنگ از دیدگاه رهبری , فرهنگ زندگی ,
تاریخ : 10 / 9 / 1394
بازدید : 642
نویسنده : رسول

6- ازدواج

خداوند متعال در جاهای مختلفی ازدواج را مایه ی آرامش انسانها معرفی می کند برخلاف فرهنگ غربی که ازدواج را سبب تشویش ، نگرانی ، اضطراب و مسئولیت معرفی می کند .

در سوره : «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها ...[1]» او خدايى است كه (همه) شما را از يك فرد آفريد و همسرش را نيز از جنس او قرار داد، تا در كنار او بياسايد.

یا در آیه 21 سوره روم می فرماید : « وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ »و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند!

به صراحت از این آیات و آیات دیگر به دست می آید که ازدواج مایه ی آرامش و سکون زن و شوهر می گردد ، البته اگر با شرایطی که دین اسلام تعیین کرده است ازدواج صورت گیرد نه با طرز تفکر و آداب جاهلی یا غربی .

دین اسلام برای قبل و بعد از ازدواج هم برای مردان و هم برای زنان توصیه هایی فرموده است که اگر در هنگام ازدواج و همچنین قبل و بعد از آن آنها را بدانیم و عمل کنیم اکثر مشکلاتی که بعد از ازدواج برای زنان و مردان پیش می آید هرگز رخ نمی دهد .

به عنوان نمونه دین اسلام به دختران و پسران توصیه می کند که در هنگام انتخاب همسر به این ملاکها توجه کنند که برخی مشترک و برخی دیگر مخصوص یک طرف است :

1-    متدین و مومن باشد[2].

2-    با حیا و با عفت باشد [3].

3-    متواضع ، قانع و کم توقع باشد[4].

4-    هم کفو باشد [5].

5-    خوش خلق باشد[6].

6-     و...

البته بحث توصیه های دین در مورد نحوه ازدواج بسیار مفصل و دقیق است که در این نوشته نمی گنجد و انشاالله در نوشته ای دیگر به آن خواهیم پرداخت.

ادامه دارد...

[1] - سوره اعراف ، آیه189

[2] - سوره بقره ، آیه 221

[3] - سوره مائده ، آیه 5

[4] - سوره تحریم ،آیه 5

[5] - سوره نور ، آیه 26

[6] - سوره تحریم ، آیه 5



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: ازدواج و آرامش , ازدواج مایه ی آرامش , ازدواج از دیدگاه غرب , ازدواج از دیدگاه اسلام , ازدواج در قرآن ,
تاریخ : 9 / 9 / 1394
بازدید : 469
نویسنده : رسول

التماس دعا ای محرَمان حرم



:: برچسب‌ها: حرم یار ,
تاریخ : 9 / 9 / 1394
بازدید : 521
نویسنده : رسول

5- توکل کلید گنج آرامش

عامل دیگر که موجب سکون و آرامش قلب می شود توکل بر خداوند متعال است .

توکل در موارد مختلف معانی متفاوتی می دهد ، در مورد خداوند متعال یعنی سپردن کارها به خداوند و اعتقاد به لطف خداوند متعال است[1] .وقتی انسان به عظمت و لطف خدای خود ایمان داشته باشد و کارهای خود را به او واگذار نماید حتماً در قلب از به نتیجه رسیدن کارها و حصول مطلوب مطمئن خواهد بود و این اطمینان باعث آرامش خاطر او خواهد شد .

خداوند متعال در قرآن می فرماید : وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامي‏ وَ تَذْكيري بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ [2]» سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام كه به قوم خود گفت: «اى قوم من! اگر تذكّرات من نسبت به آيات الهى، بر شما سنگين (و غير قابل تحمّل) است، (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد.) من بر خدا توكّل كرده‏ ام! فكر خود، و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد سپس هيچ چيز بر شما پوشيده نماند (تمام جوانب كارتان را بنگريد) سپس به حيات من پايان دهيد، و (لحظه ‏اى) مهلتم ندهيد! (امّا توانايى نداريد!)

می بینیم که حضرت نوح با توکل بر خدا چگونه با جرأت ، آرامش و اطمینان در مقابل دشمنان خود می ایستد و این خصلت مردان خداوند است که به بازوی و سلاح خود نمی نازند چرا که همه محدودند و ممکن است انسان هر چقدر هم که قوی باشد یکی پیدا شود که قوی تر از او باشد ، بلکه خود را در دامن خداوند متعال می اندازند و خود را بر او می سپارند و با توکل کار را جلو می برند.

خداوند متعال در چندین جای قرآن به توکل و سپردن نتیجه کارها به خدا دستور داده است ؛ در سوره آل عمران به پیامبر (صلوات الله علیه و آله)می فرماید : « فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ[3]» هنگامى كه تصميم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكل كن! زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد.

اما معنای توکل برخلاف تفکر برخی ها ، این نیست که هیچ کاری نکنیم و بگوییم خدا انجام دهد بلکه به این معناست که کار را انجام دهیم و نتیجه آن را به خداوند متعال واگذار[4] نماییم همانطور که از تعریف بالا نیز روشن می شود.

ادامه دارد...



[1] - معنا شناسي واژگان قرآن، صالح عظيمه، ترجمه سيد حسن سيدي، ذیل ماده وکل

[2] - سوره یونس، آیه71

[3] - سوره آل عمران ، آیه 159

[4] - طرائف الحکم یا اندرزهای ممتاز، میزا احمد آشتیانی ، ج1، ص394



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: توکل کلید آرامش , گنج آرامش , آرامش روانی , آرامش روحی , درگروه توکل , توکل , سبک زندگی اسلامی , زور بازو ,
تاریخ : 8 / 9 / 1394
بازدید : 478
نویسنده : رسول

4 - دعا

در مورد قبلی توضیح دادیم که ذکر معنای عامی دارد و شامل انجام اوامر و ترک نواهی می شود ، اما چون دعا موضوعی است که تنها به دین اسلام منحصر نیست و همه بشر به نوعی در مقابل خدای خود دعا می کنند تصمیم گرفتم این مورد را به صورت جداگانه ای توضیح دهم انشاالله.

خداوند متعال در سوره نوح می فرماید : «وَ نُوحاً إِذْ نادى‏ مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ [1]» و نوح را (به ياد آور) هنگامى كه پيش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعاى او را مستجاب كرديم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم.

الکرب به معنای اندوه بزرگ می باشد[2] که خداوند متعال آن را از حضرت نوح (علیه السلام) و خانواده ایشان به سبب دعایی که کردند دور کرد.

خداوند متعال در صوره صافات[3] نیز بر نجات حضرت نوح (علیه السلام) و اهلش به سبب دعایی که کردند اشاره فرموده است .

دعا باعث می شود نزدیکی رابطه مخلوق با خالق می گردد و نزدیکی باعث می شود که انسان خود را در دامان خداوند متعال حس کند و خدا را حامی خود بداند بنابراین قلبش سکون و ارامش می یابد.

البته دعا کردن آدابی دارد که در قرآن ذکر شده :

1-    دعا همراه ايمان و عمل صالح باشد. «يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ[4]»

2-    با اخلاص باشد. «فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[5]»

3-    با تضرّع و مخفيانه باشد. «ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً[6]»

4-    با بيم و اميد باشد. «وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً[7]»

5-    در ساعاتى خاص باشد. «يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ [8]»

6-     دعا كننده از اسماى الهى بهره بگيرد. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها[9]» [10]

اینها خلاصه ای از آداب دعا بود که باید در هنگام دعا آنها را رعایت کنیم تا دعایمان به استجابت برسد انشاالله .

ادامه دارد...



[1] - سوره نوح ، آیه 76

[2] - لسان العرب ، ج1 ، ص 711

[3] - سوره صافات ،آیه 75و76

[4] - سوره شوری ،آیه 26

[5] - سوره غافر ، آیه 14

[6] - سوره اعراف ،آیه 55

[7] - سوره اعراف ، آیه 56

[8] - سوره انعام ، آیه 52

[9] - سوره اعراف ، آیه 180

[10] - تفسیر نور، ج10 ، ص280



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: دعا و آرامش , دعا و اطمینان , سبک زندگی اسلامی , آرامش بخش , آرام بخش ,
تاریخ : 7 / 9 / 1394
بازدید : 421
نویسنده : رسول

دوستان لطفا در فروم عضو بشید تا در کنار هم بر گسترش سبک زندگی اسلامی کمک کنیم .

اگه جای دیگه ای هم هست که چت روم یا فروم مذهبی باشه لطفا معرفی کنید ممنون .چشمک



:: برچسب‌ها: دعوت به فروم , رفتن به فروم , فروم مذهبی , سبک زندگی اسلامی ,
تاریخ : 7 / 9 / 1394
بازدید : 728
نویسنده : رسول

3- ذکر الهی ، آرام قلبها

عامل دیگر آرامش روحی و روانی بنابر فرموده قرآن ذکر می باشد .

خداوند متعال در سوره رعد آیه 28 می فرماید : «الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [1]»آنها كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مى‏يابد!

البته ذکر تنها گفتن سبحان الله و اذکار دیگر نیست ، مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد :« ظاهر اين است كه مقصود از ذكر، اعم از ذكر لفظى است و بلكه مقصود از آن مطلق انتقال ذهن و خطور قلب است، چه اينكه به مشاهده آيتى و برخوردن به حجتى باشد، و يا به شنيدن كلمه‏اى صورت گيرد[2]».

حسین بزاز از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که امام فرمودند : «أَلَا أُحَدِّثُكَ بِأَشَدِّ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ قُلْتُ بَلَى قَالَ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ وَ مُؤَاسَاتُكَ لِأَخِيكَ وَ ذِكْرُ اللَّهِ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ- سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ إِنْ كَانَ هَذَا مِنْ ذَاكَ وَ لَكِنْ ذِكْرُ اللَّهِ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ إِذَا هَجَمْتَ عَلَى طَاعَةٍ أَوْ مَعْصِيَةٍ[3]» آيا ميخواهى تو را از مهمترين وظيفه‏اى كه خدا بر خلق خود واجب كرده خبر دهم؟ عرضه داشتم: بله، فرمود: اول انصاف دادن به مردم، به اينكه با مردم آن طور رفتار كنى كه دوست ميدارى با تو رفتار كنند و دوم مواسات با برادران دينى و ياد خدا در هر موقف، البته منظورم از ذكر خدا، سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر نيست، هر چند كه اين نيز از مصاديق آنست، ولى منظورم اين است كه در هر جا كه پاى اطاعت خدا به ميان مى‏آيد، بياد خدا باشى و اطاعتش كنى، و هر جا معصيت خدا پيش آيد، بياد او باشى و آن را ترك كنى .

با این توضیحات می توان گفت که ذکر معنای وسیعی دارد که هم شامل انجام اوامر الهی مانند نماز ،روزه و غیره و هم شامل ترک نواهی الهی مانند نگاه به نامحرم و دیگر نواهی می شود.

انجام واجبات و ترک محرمات را می توان از دو جهت آرامش آفرین دانست :

1-    از این جهت که به فرمان الهی عمل کرده است و منتظر پاداش است یا نواهی الهی را ترک کرده و دیگر نگران از عذاب نیست ، بنابراین نوعی آسودگی خاطر برای مؤمن وجود دارد که با ضمیمه اعمال خود بر لطف خدا ، دلش آرام می شود .

2-    از این جهت که چون نواهی الهی را ترک کرده بنابراین از عوارض آن نیز که دل را آشفته می کند ، مانند نگاه به نامحرم که باعث آشفتگی خاطر و حتی جنون در امان است ؛ یا چون اوامر الهی را انجام داده است آثار نیک آنها بر او جاری می شود ، مانند خواندن نماز که دانشمندان امروزه به این نتیجه رسیده اند که موجب خروج امواج مضر از ذهن و بدن شده و باعث آرامش روحی و فکر فرد می گردد.(انشاالله در نوشته ای جداگانه این مسئله را بیشتر توضیح خواهم داد)

علامه طباطبایی در ادامه شبهه ای که ممکن است پیش آید را دفع می کند و می فرماید :« اين با آيه سوره انفال كه مى‏فرمايد:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ [4]» منافات ندارد، زيرا ترسى كه در اين آيه آمده ترسى نيست كه با اطمينان منافات داشته باشد، بلكه حالتى است قلبى كه طبعا قبل از آمدن اطمينان عارض قلب مى‏شود، هم چنان كه آيه 23 سوره زمر هم اين معنا را افاده مى‏كند»

البته در قرآن اذکار مخصوصی نیز برای آرامش روح و روان انسان امده است که ذکر آنها باعث طولانی شدن مطلب می گردد .



[1] - سوره رعد ، آیه 28

[2] - ترجمه تفسیر المیزان، ج11، ص486

[3] - معانی الاخبار ، ص 193

[4] - سوره انفال ،آیه 2

 



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: آرامش , آرامش قلب , ذکر و آرامش , ذکر موجب آرامش , آرامش در گرو ذکر , ذکر الهی و آرامش , سبک زندگی اسلامی , قلب , دل , ,
تاریخ : 6 / 9 / 1394
بازدید : 468
نویسنده : رسول

2- ایمان و تقوا

دومین عاملی که می توان با استفاده از آیات الهی برای آرامش روحی و فکری از آن نام برد ایمان و تقوای الهی است .

خداوند متعال در سوره یونس می فرمایند : «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْديلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ [1]» خداوند متعال در این آیات می فرماید که مومنان در دنیا و آخرت مسرور و شاد هستند و هیچگونه ترس و اندوهی برای آنها نیست .

علامه طباطبایی (رحمه الله)در توضیح و توجیح این مطلب می فرماید : خوف و اندوه به خاطر از دست دادن نفع و يا برخورد با ضرر دست مى‏دهد، و تحقق اين خوف و اندوه وقتى قابل تصور است كه آدمى براى خود ملك و يا حقى نسبت به آن چيزى كه از آن خوف و اندوه دارد قائل باشد، مثلا خود را مالك فرزند و يا جاه، و يا آنها و غير آنها را متعلق حق خود بداند، و اما چيزى را كه مى‏داند به هيچ وجه بين او و آن چيز علقه و رابطه‏اى نيست، هيچ وقت در باره آن نه ترسى پيدا مى‏كند و نه اندوهى. و بر اين حساب اگر كسى را فرض كنيم كه معتقد است به اينكه تمامى عالم و تك تك موجودات آن و حتى وجود خودش ملك مطلق خداى سبحان است و احدى در اين ملكيت شريك او نيست قهرا خود را نيز مالك هيچ چيز نمى‏داند، و هيچ چيزى را متعلق حق خود به حساب نمى‏آورد تا در باره آن دچار خوف و يا اندوه گردد[2].

نزول اطمینان بر قلب مومن در سختیها

در جنگ حنین شمار افراد سپاه اسلام از کفار بیشتر بوده که این امر موجب غرور برخی مسلمانان شد و وقتى دو گروه در مقابل هم قرار گرفتند. مردى از مسلمانان كه از بسيارى مسلمين و قلّت كفّار خوشحال شده بود گفت: هرگز امروز مغلوب نخواهيم شد [3].

اما در آن جنگ مغلوب شده و برخی فرار کردند ولی دوباره با ندای سپاهیان اسلام بازگشتند ؛ پس از آن این آیه نازل شد که می فرماید : ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرينَ (سوره توبه ،آیه 26) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد : كلمه" سكينت" همانطور كه گفته شد حالت قلبيى است كه موجب سكون نفس و ثبات قلب مى‏شود، و بطورى كه از تفسير آيات برمى‏آيد ملازم با ازدياد ايمان بر ايمان است، و نيز ملازم با كلمه تقوى است، كه قلب آدمى را به پرهيز از محرمات الهى وادار مى‏سازد [4].

در تفسیر احسن الحدیث می خوانیم که : اين سكينه و اطمينان خاطر، يك موهبت بخصوصى از جانب خداست كه كه در مواقع بسيار حساسى از جانب خدا نازل شده و موجب نجات گرديده است نظير جريان غار ثور[5] که در آیه 44 سوره توبه آمده است .

در آیات دیگری نیز بر نزول سکون و اطمینان بر قلب مومنین اشاره شده است مانند آیه 4 سوره فتح که می فرماید : «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ[6]» او كسى است كه آرامش را در دلهاى مؤمنان نازل كرد .

در آیه 26 همین سوره بار دیگر می فرماید : «فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ»[7](به خاطر بياوريد) هنگامى را كه كافران در دلهاى خود خشم و نخوت جاهليّت داشتند و (در مقابل،) خداوند آرامش و سكينه خود را بر فرستاده خويش و مؤمنان نازل فرمود .

و آیات بسیار دیگری که به خاطر طولانی شدن نوشته از آوردن آنها صرف نظر می کنیم .

 



[1] - سوره یونس ، آیات 62،63و64

[2] - ترجمه تفسیر المیزان ،ج10 ، ص132

[3] - ترجمه تفسیر جوامع الجامع ،ج2، ص528

[4] - تفسیر المیزان ،ج9 ، ص301

[5] - تفسیر احسن الحدیث، ج 4، ص 213

[6] - سوره فتح ، آیه 4

[7] - سوره فتح ،آیه 26



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: آرامش روحی , آرامش روانی , روح , نفس , ایمان و آرامش , تقوا و آرامش , تاثیر ایمان در آرامش , تاثیر تقوا در ارامش ,
تاریخ : 5 / 9 / 1394
بازدید : 1614
نویسنده : رسول

1- آرامش روانی در گرو خدا پرستی (از دیدگاه قرآن)

بشر از اولین روز آفرینشش به دنبال قدرت مافوق خود بوده است که خود را در دامن او بیاندازد و بتواند خود را از آسیبها رهایی بخشند ؛ درواقع یکی از دلایلی که انسان دائم به دنبال خدا و آلهه می باشد تلاش برای رسیدن به آرامش است ؛ چراکه انسان اگر خود را وصل به قدرتی مافوق خود ببیند در حوادث و ناگواریها ، خود را در پناه او می بیند و متوسل به او می شود و این باعث احساس امنیت و در نتیجه ارامش و اطمینان خاطر می شود .

اما رسیدن به خدای حقیقی و شناخت صحیح آن کار هر کسی نیست به همین خاطر عده ای گمراه شده و ماه ، ستارگان ، بتها و ... را خدای خود پنداشتند و چیزهایی را پرستش کردند که نه سودى به آنان مى‏رسانند و نه زيانی[1] ، اما عده ای با پیروی از فرستادگان خداوند متعال ، گرد شمع وجودی رسولان آرامش جمع شدند و خود را به دامن خدا انداختند و به آرامش رسیدند آرامشی که در رفتار آنها نیز مشهود است [2]؛ آخرین این رسولان حضرت محمد (صل الله و آله و سلم) می باشد که آخرین پیامبر الهی[3] و حامل کاملترین دین[4] می باشد ، بنابراین هر کس بعد از ظهور حضرت به دایره اسلام درآید و مسلمان شود و نفاق را از دل برکند ؛ در تلاطم امواج کوچک و بزرگ خود را وصل به خداوند دانسته و به آرامش می رسد.

خداوند متعال در قرآن کریم در مورد احوال جنگجویان جنگ احد می فرماید : ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعاساً يَغْشى‏ طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّة [5] سپس بدنبال اين غم و اندوه، آرامشى بر شما فرستاد. اين آرامش، بصورت خواب سبكى بود كه (در شب بعد از حادثه احد،) گروهى از شما را فرا گرفت اما گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند (و خواب به چشمانشان نرفت.) آنها گمانهاى نادرستى- همچون گمانهاى دوران جاهليت- درباره خدا داشتند.

 شب بعد از جنگ احد، شب دردناك و پر اضطرابى بود، مسلمانان پيش بينى مى‏كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه باز گردند. در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار احد پشيمان شده بودند، به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده‏هاى پيغمبر دلگرم بودند آيه مورد بحث ماجراى آن شب را تشريح مى‏كند [6].

که گروهی به آرامش رسیدند اما گروهی که به خدا ظن و گمان غیر حق داشتند مانند دوران جاهلیت  ، از ترس جانشان نتوانستند بخوابند و در اضطراب و تشویش باقی ماندند.

در تبین ظنی که مانند ظن جاهلیت است ، در کتب تفسیر چند مطلب عنوان شده است اما می توان گفت که به طور خلاصه آنها مانند کفار و مشرکین دوران جاهلیت فکر وگمان می کردند وعده الهی بر نصرت پیامبر (صل الله علیه و آله) دروغ است [7].

و همچنین در سوره فصلت می فرماید : إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ  [8]به يقين كسانى كه گفتند: «پروردگار ما خداوند يگانه است!» سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل مى‏شوند كه: «نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتى كه به شما وعده داده شده است!».

این آیه بیان می کند که فرشتگان در هنگام مرگ بر بالین کسانی که خداوند متعال را می پرستیدند و و در این راه استقامت می کردند حاضر می شوند و به آنها ارامش خاطر و بشارت بهشت  می دهند[9].

بنابراین اولین قدم اسلام آوردن و خداوند متعال را به یگانگی قبول کردن و قدم دوم پایبندی به این عقیده و استقامت است .

برخی از روانشناسان غربی نیز تأکید می کنند که ایمان به خدا یکی از نیازهای اساسی انسان بزرگسال است [10].

نتیجه گیری :

یکی از عواملی مهمی که در آرامش فکری و روحی انسان تأثیر فراوان دارد اعتقاد به خداوند متعال به عنوان قدرت مطلق عالم هستی می باشد .



[1] - سوره فرقان ، آیه 5

[2] - سوره فرقان ، آیه 63

[3] - سوره احزاب ، آیه 40

[4] - سوره مائده ، آیه 3

[5] - سوره آل عمران ، آیه 154

[6] - برگزیده تفسیر نمونه ، ج1 ، ص 340 .

[7] - ترجمه تفسیر مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ج4 ، ص303

[8] - سوره فصلت ، آیه 30

[9] - ترجمه تفسیر المیزان ، ج17 ، ص 591

[10] - مراجعه شود به سایت http://www.migna.ir ، عنوان : مرور دیدگاه چند روانشناس در مورد دین .



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: آرامش , راه رسیدن به آرامش , اعتقاد به خدا و آرامش , آرامش روحی و روانی , اطمینان قلب , ,
تاریخ : 4 / 9 / 1394
بازدید : 549
نویسنده : رسول

آرامش

می توان گفت همه یا لااقل اکثر انسانها ، از زمانی که به دنیا می آیند تا زمانی که از دنیا کوچ می کنند ؛ اهداف مشترکی را دنبال می کنند و برای رسیدن به آنها ، به صورت گروهی یا فردی تلاش می کنند .

یکی از اهداف مهمی که می توان گفت اکثر مردم به دنبال آن هستند آرامش یا آسایش است ؛ البته برخی افراد آسایش و آرامش را مساوی هم می بینند و خیال می کنند که تلاش و رسیدن به آسایش همان تلاش و رسیدن به آرامش است ، اما در واقع میان این دو مفهوم تفاوتهایی وجود دارد که به نظر می رسد با آوردن تعریف هر کدام و اندکی تأمل بتوان به تفاوت آنها پی برد :

آسایش : مرحوم دهخدا  لغت نامه خود می نویسد : « اسم مصدر و مصدر دویم آسودن . راحت . استراحت . آسانی . آسودگی . دعه . وداعَت . خفض عیش . تنعم . رَوح . مقابل رنج »[1]

آرامش : در لغت نامه دهخدا می خوانیم که آرامش ، اسم مصدر است از آرمیدن به معنای سکون ، طمأنینه و سکینه [2] .

با تأملی اندک می توان گفت که آسایش یکی از اسباب ممکنه آرامش می باشد نه علت یا مترادف آرامش .

به عنوان مثال چه بسیار افرادی که دارای راحتی و رفاه هستند اما آرامش و سکینه قلبی ندارند ، مانند برخی افراد جوامع بشری که از رفاه و آسایش نسبی یا حتی بالایی برخوردارند ، متاسفانه مبتلا به برخی بیماری های روحی و روانی مانند افسردگی و غیره هستند؛و در مقابل افرادی هستند که دارای آرامش و اطمینان قلبی فوق العاده ای هستند هر چند که آسایش و رفاه ندارد ، به عنوان نمونه امام حسین (علیه السلام)که در اوج زحمت و بلا دارای آرامش و اطمینان بودند .

می توان گفت که آرامش یک حالت نفسانی است که باعث اطمینان خاطر و راحتی ذهن و قلب می گردد و در واقع یک غریضه نفسانی است که خداوند متعال آن را در درون جان انسان نهاده است و به آن ارزش و منزلتی قائل شده .

 

این نشان می دهد که آسایش علت و زمینه برای آرامش نمی باشد و اگر باشد علت ناقصه است نه تامه ؛ بنابراین سوالی که در ذهن انسان شکل می گیرد این است که چگونه می توان به آرامش رسید ؟ اصلا آرامش چیست و آیا مصداق خارجی دارد یا نه ؟

بهتر است برای پاسخ به این سؤالها به سراغ دفترچه راهنمای انسان برویم ، چراکه سازنده آن بهتر از هرکسی بر ابعاد انسان آگاهی دارد و بهتر از هر موجودی می تواند برای نیازمنیدهای او برنامه و مواد ارائه دهد .

در این صفحه ، انشاالله روزانه یک یا چند مطلب (در حد وسع) قرار خواهیم داد و از عزیزان خواننده هم تقاضا دارم با نظراتشون اشکالات متنی و مفهومی مطالب را بیان کنند تا مطالب را اصلاح کنیم و با هم اندیشی به پاسخی صحیح برسیم . انشاالله



منابع

[1]  - سایت (www.vajehyab.com) لغت نامه دهخدا ، مدخل آسایش

[2] - سایت (www.vajehyab.com) لغت نامه دهخدا ، مدخل آرامش



:: موضوعات مرتبط: سبک زندگی اسلامی , آرامش , ,
:: برچسب‌ها: آرامش , فرق آرامش و آسایش , رفاه و آرامش , کسب آرامش ,

باسلام خدمت شمادوستان عزیز ازاینکه به وبلاگ اومدین متشکرم

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرهنگ برتر و آدرس rasoulshams.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

متشکرم






RSS

Powered By
loxblog.Com